˼ دلبر مغرور من ˹
˼ دلبر مغرور من ˹
#پارت17
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....
- این چه سر و وضعیه صنم هااا ؟
نگاهی به خودم انداختم و گفتم : چه سر و وضعیه اقای زند ؟
- اینجوری باهام حرف نزن میخای بکشی منوو
ارههه میخام بکشمت همونجوری که ت منو کشتی نابودم کردییی داشتم داد میزدم و میگفتم و اشک میریختم که بغلم کرد محکم محکم سرم رو گذاشت روی سینش مثل همیشه وقتی ناراحت بودم چقدر این بغل به من ارامش میداد اما دیگه مال من نبود سعی کردم خودمو عقب بکشم اما نزاشت
- یه دیقه تکون نخور بزار اروم باشم
ت ارامشتو باید کنار کس دیگه ایی داشته باشی
- هیسسسس ت از هیچی خبر نداری صنم قضاوتم نکن سیاوشتو قضاوت نکن
بگو بدونم بگو بدونم چیشد که بدبخت شدم اواره شدم قلبم شکست
- الان فقط سکوت کن خواهش میکنم
دیگه حرفی نزدم و سعی کردم از بغلش لذت ببرم که بعد از چند دقیقه صداش بلند شد : برای بار اخر حاضری با مرد بی وفات بیای بیرون ؟؟
قلبم محکم خودشو به در و دیوار میکوبید اما عقلم به جواب نه مسمم بود که گف : چشات داد میزنه که میای صنمم بیرون منتظرتم و جلوی چشای ماتم زدم بیرون رف ، دروغ چرا داشتم بال در میاوردم خودمو جمع و جور کردم و به دنبال سیاوش راه افتادم وقتی رسیدم سیاوش داشت رها رو قانع میکرد که با تاکسی بره
- گفتم تاکسی بگیر نمیتونم برسونمت میفهمی؟؟
پوفففف سیاوش از دست ت باشه باشه
#پارت17
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....
- این چه سر و وضعیه صنم هااا ؟
نگاهی به خودم انداختم و گفتم : چه سر و وضعیه اقای زند ؟
- اینجوری باهام حرف نزن میخای بکشی منوو
ارههه میخام بکشمت همونجوری که ت منو کشتی نابودم کردییی داشتم داد میزدم و میگفتم و اشک میریختم که بغلم کرد محکم محکم سرم رو گذاشت روی سینش مثل همیشه وقتی ناراحت بودم چقدر این بغل به من ارامش میداد اما دیگه مال من نبود سعی کردم خودمو عقب بکشم اما نزاشت
- یه دیقه تکون نخور بزار اروم باشم
ت ارامشتو باید کنار کس دیگه ایی داشته باشی
- هیسسسس ت از هیچی خبر نداری صنم قضاوتم نکن سیاوشتو قضاوت نکن
بگو بدونم بگو بدونم چیشد که بدبخت شدم اواره شدم قلبم شکست
- الان فقط سکوت کن خواهش میکنم
دیگه حرفی نزدم و سعی کردم از بغلش لذت ببرم که بعد از چند دقیقه صداش بلند شد : برای بار اخر حاضری با مرد بی وفات بیای بیرون ؟؟
قلبم محکم خودشو به در و دیوار میکوبید اما عقلم به جواب نه مسمم بود که گف : چشات داد میزنه که میای صنمم بیرون منتظرتم و جلوی چشای ماتم زدم بیرون رف ، دروغ چرا داشتم بال در میاوردم خودمو جمع و جور کردم و به دنبال سیاوش راه افتادم وقتی رسیدم سیاوش داشت رها رو قانع میکرد که با تاکسی بره
- گفتم تاکسی بگیر نمیتونم برسونمت میفهمی؟؟
پوفففف سیاوش از دست ت باشه باشه
۱۷.۰k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.