دلهره
#دلهره
part 14
فلش بک به سه سال پیش
ویو نوئل
بعد از اون کما مداوم صداهایی به گوشم میرسید حتی یه بار یه صدای انفجار به گوشم رسید اما تنها کسی که اون صدا رو شنید من بودم
مدام روی بدنم جاهای زخم پیدا میشد
کابوسا که هیچی حتی یبار خواب دیدم که کاملا لباس سیاه تنم بود و توی قبر بودم هنوز نمیدونم معنی دقیق اون خواب اون شب چی بود
اتفاقات همینطور روز به روز بد تر و وحشتناک تر میشد
یعنی کسی هست که بتونه در این روابط بهم کمک کنه یا حداقل بگه داره چه اتفاقاتی برام میوفته
اما هر دفعه که یه تکشو برای کسی تعریف کردم منو دیوونه توصیف کرد و گفت همش توهمه
از این گذشته اینا خیلی بد داره روی درسام تاثیر میزاره
شاید برای این کسی حرفمو باور نمیکنه که براشون کامل تعریف نکردم
اما حتی من خودمم نمیدونم باعث این اتفاقات دقیقا کی یا چی هست
ولی سوال اینجاست کی میتونه بهم کمک کنه
فرد قابل اعتمادی رو سراغ نداشتم
اما پدرم چی چرا هیچ وقت به اون فکر نکرده بودم
فکر کنم اون نصبت به بقیه بهتر بتونه بهم کمک کنه
اما اون زیاد تو خونه نیست
اما اگه برم شرکت پیشش چی اره این نظر خوبیه
گوشیمو برداشتم و شماره ی بابامو گرفتم
گوشیش خاموش بود حتما باز توی جلسه هست
فعلا وقت نداشتم باید میرفتم مدرسه دیرم میشد
از اتاقم اومدم بیرون جانگ راننده هم دم در بود پس بی معطلی سوار ماشین شدم و به سمت مدرسه حرکت کردیم
...
طبق معمول بعد از اینکه وارد مدرسه شدم زر های مردمم شروع شد هییی
توی این مدرسه همه در حال اذیت کردنن از جمله اون جینا
فقط دنبال یه فرصته تا منو بیشتر از اینی که هست تحت فشار قرار بده
....
بلاخره تموم شد بودن توی اینجا برام یه شکنجه هست
جایی که مدام دارن اذیت میشم
کاریم نمیشه کرد
از مدرسه خارج شدم طبق معمول جانگ منتظرم وایساده بود
رفتم سوار ماشین شدم و بهش گفتم که منو به شرکت ببره
اولش یکم مخالفت کرد اما بعد چیزی نگفت و منو به اونجا برد
بهش گفتم که یکساعت دیگه بیاد همینجا دنبالم خودمم از ماشین پیاده شدم و وارد شرکت شدم
خیلی وقت بود نیومده بودم اینجا
از یکی از کارکنان اتاق بابام رو پرسیدم اونم راهنماییم کرد
به اتاقش که رسیدم منشیش جلوم سبز شد
یه عالمه سوا پیچم کرد وقتی که گفتم دخترشم تازه متوجه شد و ازم عذر خواهی کرد
به پدرم زنگ زد و اجازه ی ملاقات خواست
part 14
فلش بک به سه سال پیش
ویو نوئل
بعد از اون کما مداوم صداهایی به گوشم میرسید حتی یه بار یه صدای انفجار به گوشم رسید اما تنها کسی که اون صدا رو شنید من بودم
مدام روی بدنم جاهای زخم پیدا میشد
کابوسا که هیچی حتی یبار خواب دیدم که کاملا لباس سیاه تنم بود و توی قبر بودم هنوز نمیدونم معنی دقیق اون خواب اون شب چی بود
اتفاقات همینطور روز به روز بد تر و وحشتناک تر میشد
یعنی کسی هست که بتونه در این روابط بهم کمک کنه یا حداقل بگه داره چه اتفاقاتی برام میوفته
اما هر دفعه که یه تکشو برای کسی تعریف کردم منو دیوونه توصیف کرد و گفت همش توهمه
از این گذشته اینا خیلی بد داره روی درسام تاثیر میزاره
شاید برای این کسی حرفمو باور نمیکنه که براشون کامل تعریف نکردم
اما حتی من خودمم نمیدونم باعث این اتفاقات دقیقا کی یا چی هست
ولی سوال اینجاست کی میتونه بهم کمک کنه
فرد قابل اعتمادی رو سراغ نداشتم
اما پدرم چی چرا هیچ وقت به اون فکر نکرده بودم
فکر کنم اون نصبت به بقیه بهتر بتونه بهم کمک کنه
اما اون زیاد تو خونه نیست
اما اگه برم شرکت پیشش چی اره این نظر خوبیه
گوشیمو برداشتم و شماره ی بابامو گرفتم
گوشیش خاموش بود حتما باز توی جلسه هست
فعلا وقت نداشتم باید میرفتم مدرسه دیرم میشد
از اتاقم اومدم بیرون جانگ راننده هم دم در بود پس بی معطلی سوار ماشین شدم و به سمت مدرسه حرکت کردیم
...
طبق معمول بعد از اینکه وارد مدرسه شدم زر های مردمم شروع شد هییی
توی این مدرسه همه در حال اذیت کردنن از جمله اون جینا
فقط دنبال یه فرصته تا منو بیشتر از اینی که هست تحت فشار قرار بده
....
بلاخره تموم شد بودن توی اینجا برام یه شکنجه هست
جایی که مدام دارن اذیت میشم
کاریم نمیشه کرد
از مدرسه خارج شدم طبق معمول جانگ منتظرم وایساده بود
رفتم سوار ماشین شدم و بهش گفتم که منو به شرکت ببره
اولش یکم مخالفت کرد اما بعد چیزی نگفت و منو به اونجا برد
بهش گفتم که یکساعت دیگه بیاد همینجا دنبالم خودمم از ماشین پیاده شدم و وارد شرکت شدم
خیلی وقت بود نیومده بودم اینجا
از یکی از کارکنان اتاق بابام رو پرسیدم اونم راهنماییم کرد
به اتاقش که رسیدم منشیش جلوم سبز شد
یه عالمه سوا پیچم کرد وقتی که گفتم دخترشم تازه متوجه شد و ازم عذر خواهی کرد
به پدرم زنگ زد و اجازه ی ملاقات خواست
۶.۳k
۱۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.