setmefree

#set_me_free
#پارت_35

پاهام شل شده بودن
چه خبره اینجا ؟
قطره های اشکم یکی بعد از دیگری پایین میومد
دادگاه تموم شده بود و من هنوز محو دست هایی بودم کع دور میا حلقه شده بود
آقای چویی اومد سمتم و گفت : بیا بریم دادگاه به سه روز دیگه موکول شد
من هنوز همه‌ی حواسم سمت میا بود
با تموم شدن دادگاه نا خودآگاه به سمت میا رفتم
میا از جاش بلند شد و عقب رفت
نگهبان ها دویدند و دستم رو گرفتن
آستینم بالا رفت و دست های نگاهبان هل به ز.خم هام خورد
در.د عجیبی توی بند بند وجودم بوجود اومد
ولی هنوز نگاهم به میا بود
میا نگاهش به دستام افتاد چشماش درشت شد
خیلی نکشید که آقای چویی داد زد : مگه نمی‌بینین دستش زخمه ول دستشو
از بخیه هام کمی خون اومده بود
آقای چویی گفت : بیا بریم
رو به میا گفتم : بیا فقط یه بار با هم حرف بزنیم
جوآن دستش رو طرف میا دراز کرد
میا با نگاه پر از اشکش دست جوآن رو گرفت و رفتن
من بار دیگه مردم
بازم بی محلی بهم کرده بود
با آقای چویی برگشتیم بیمارستان
هنوز توی شک بودم که آقای چویی پرسید : اون پسره جوآن رو میشناسی؟ همش اطراف میا میچرخه
: آره قبلا با هم صمیمی بودیم
:چی؟
آقای چویی با تعجب نگاهم کرد و گفت : یعنی یعنی
بعد با عجله بیرون رفت
دیدگاه ها (۰)

#set_me_free#پارت_36پاهام شل شده بودنچه خبره اینجا ؟قطره های...

#set_me_free#پارت_37* میا **: جوآن تو بهم گفتی اون حالش خوبه...

#set_me_free#پارت_34خسته شده بودم دیگه فقط روی این تخت خوابی...

#set_me_free#پارت_33با صدای گر.یه از خواب پریدم مامان بوداوم...

(لطفاحمایت کنید❤)P:4 امروزم یک روز بی مزه ی دیگه هیییییی رفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط