setmefree

#set_me_free
#پارت_33

با صدای گر.یه از خواب پریدم
مامان بود
اومدم بهش بگم‌چرا اومده کع گفت : جیمینا تو سه روز دیگ داد.گاه داری
سه روز؟ چرا همه چیز‌ انقدر سریع پیش می‌رفت
برام اهمیتی نداشت
: خب باشه مهم نیست
: ولی جیمی
با صدای در حرف مامان قط شد
یه مردی جوانی و خوشتیپی وارد اتاق شد
اومد جلو و گفت : آ سلام من وکیل چویی هستم
به مامان گفتم : نمیخوام حوصله داد.گاه بازی ندارم به همه چیز اعت.راف
که یهو مرده گف : آه نه من از طرف ک.سی نیومدم
راستش شما رو توی ایستگاه پلیس دیدم
دیدم چجور حالتون بد شد
یه بارم اومدم بیمارستان کع دیدم ر.گ دستتون رو زدین راستش من میخوام وکالتتون رو قبول کنم رایگان فقط چون دوست دارم
گفتم: من به وکیل احتیاجی ندارم
گفت: ممکنه ح.کمتون سنگین بشه
گفتم: مهم نیست من به همه چیز اعتراف میکنم
گفت: فکر کردی‌ به همین راحتیاس؟
مامان و وکیله‌هر دوشون سعی کردن گه راضیم بکنن
که خب موفق هم شدن!
قضیه رو براش تعریف کردم
: خب اول کار باید با هر ک.شی گه مربوط به این قضیه میشه صحبت بکنم
میا کدوم بیمارستانه؟
: یه بیمارستان نزدیک جاده هه
آها
شماره مامانم رو گرفت و رفت
این کارا همش بی فایدس
فقط واسه دلخوشی مامانم میکنم
و اگرنه من مر.دم
همون شب
توی جاده
من تموم شدم
دیدگاه ها (۰)

#set_me_free#پارت_34خسته شده بودم دیگه فقط روی این تخت خوابی...

#set_me_free#پارت_35پاهام شل شده بودنچه خبره اینجا ؟قطره های...

#set_me_free#پارت_32 جیمین چشمام رو باز کرداومدم بچرخم که در...

#set_me_free#پارت_31دستش رو روی سرم کشید : خوشحالمپاشد و رفت...

✨وکالت عشق✨#part2 همینجوری داشتم با خودم حرف میزدم که یهو خو...

کاش لراتون مهم بودم

من و ملاقات با BTSpart «1»مادرم طراح مد معروفی بود از پاریس ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط