رمان
#رمان
#دختر_خوش_شانس
#BTS
#part:29
*ویو سارا*
میخوام ببرمشون روستای بوکچون هانوک،اونجا ی ماشین غذا فروشی آماده کردم میخوام تا ساعت ۷ یا ۸ شب غذا درست کنن و مردم بیان ازشون غذا بخرن
مطمئنم خیلی بهشون خوش میگذره اخه همچین تجربه ای و نداشتن و اینکه همه جا شلوغ میشه و اونا مطمئنم خوششون میاد
بعد از اون که مطمئنم خستن شام میخورن بعدش میبرمشون مرکز خرید و بازی
حالا بزن بریم
تقریبا کمی از راه مونده بود دیگه کم کم داشتیم میرسیدیم که یهو نامجون گفت
نامجون:ی لحظه ببینم،این راه روستای بوکچون هانوک نیست؟من خیلی دربارش خوندم
سارا:دقیقا همونه
نامجون:بعد چرا اومدیم اینجا
سارا:وقتی رسیدیم میفهمی
دیگه کسی چیزی نگفت و ساکت شدن تهیونگ هم به رانندگی ادامه میداد شوگا و هوپی خواب بودن جیمین موچی میخورد و جونگکوک مشغول گوشی بود جین هم همینطور و نامجون کتاب میخوند
بلخره رسیدیم،همه از ون پیاده شدیم توی کوچه ی نسبتا بازیکی بودیم و ماشین غذا روبه رومون بود
مردم کمی بودن چون ساعت ۳ ظهر بود
شوگا:خب؟
جین:خب که چی؟قراره چطور خوشبگذرونیم؟
سارا:خب نگاه کنید این ماشین رو به رومون مال غذاست یعنی ما میریم داخلش و مشغول درست کردن غذا میشیم
منو داره،وسایل لازم رو داره،پیش بند داره خلاصه که آماده ی آمادست
میریم داخلش و غذا درست میکنیم و مردم میان و از ما خرید میکنن و میخورن
اینجا شب اونقدر شلوغ میشه که جا واسه سوزن انداخته نخواهد بود
شوگا:مطمئنی خوش میگذره؟
سارا:مطمئنم
جونگکوک:به نظر جالب میاد
جی هوپ:آهنگ هم بزاریم دیگه کامله
سارا:دقیقا!اهنگ،اهنگ شما رو هم میزاریم
تهیونگ:منکه امادم
جین:منم که رئیستونم
همممون:اوهووووووو جین هیونگ
بعد از خندیدن رفتیم داخل ماشین و براشون همه چی رو توضیح دادم،بعدش پیشبند ها رو به کمرشون بستن و دست به کار شدن
هرکدوممون ی کاری انجام میدادیم،من تاجایی که میتونستم سعی میکردم اکثر کار رو من باشه تا اونا اذیت نشن
جی هوپ کاهو خورد میکرد
جین سس درست میکرد
نامجون گرد گیری میکرد
تهیونگ ظرف میشست
جونگکوک گوجه خورد میکرد
جیمین خیارشور خورد میکنه
شوگا منو رو چک میکرد
منم بیرون داشتم میز و صندلی رو میچیدم و خاک روشون رو تمیز میکردم
تا تموم کردیم ساعت ۵ شد و همه چی عالی بود
مردم کم کم داشتن میومدن و سفارش میدادن
یکی:من ی همبرگر میخوام
یکی:منم یک وپر میخوام
یکی:سیب زمینی لطفا
یکی:پاستا
و....
خلاصه مردم شروع کردن به اومدن
جی هوپ سفارش هاشونو مینوشت
جونگکوک و جین و شوگا مشغول آماده کردن بودن
تهیونگ تزئین میکرد
نامجون مرتب میکرد
منم سفارش ها رو میبردم سر میزها
یکم که گذشت باند بزرگی که آورده بودم رو گذاشتم و اهنگ رو روشن کردم
مردم اول یکم متعجب بودن بعد بلند شدن و شروع کردن رقصیدن و هو هو کردن
اعضا هم میخندیدن و خوشحال بودن
جین:وای توقع نداشتم اینطور بشه،خیلی خوبه
شوگا:اوه منم،چه باحال شد
....
#دختر_خوش_شانس
#BTS
#part:29
*ویو سارا*
میخوام ببرمشون روستای بوکچون هانوک،اونجا ی ماشین غذا فروشی آماده کردم میخوام تا ساعت ۷ یا ۸ شب غذا درست کنن و مردم بیان ازشون غذا بخرن
مطمئنم خیلی بهشون خوش میگذره اخه همچین تجربه ای و نداشتن و اینکه همه جا شلوغ میشه و اونا مطمئنم خوششون میاد
بعد از اون که مطمئنم خستن شام میخورن بعدش میبرمشون مرکز خرید و بازی
حالا بزن بریم
تقریبا کمی از راه مونده بود دیگه کم کم داشتیم میرسیدیم که یهو نامجون گفت
نامجون:ی لحظه ببینم،این راه روستای بوکچون هانوک نیست؟من خیلی دربارش خوندم
سارا:دقیقا همونه
نامجون:بعد چرا اومدیم اینجا
سارا:وقتی رسیدیم میفهمی
دیگه کسی چیزی نگفت و ساکت شدن تهیونگ هم به رانندگی ادامه میداد شوگا و هوپی خواب بودن جیمین موچی میخورد و جونگکوک مشغول گوشی بود جین هم همینطور و نامجون کتاب میخوند
بلخره رسیدیم،همه از ون پیاده شدیم توی کوچه ی نسبتا بازیکی بودیم و ماشین غذا روبه رومون بود
مردم کمی بودن چون ساعت ۳ ظهر بود
شوگا:خب؟
جین:خب که چی؟قراره چطور خوشبگذرونیم؟
سارا:خب نگاه کنید این ماشین رو به رومون مال غذاست یعنی ما میریم داخلش و مشغول درست کردن غذا میشیم
منو داره،وسایل لازم رو داره،پیش بند داره خلاصه که آماده ی آمادست
میریم داخلش و غذا درست میکنیم و مردم میان و از ما خرید میکنن و میخورن
اینجا شب اونقدر شلوغ میشه که جا واسه سوزن انداخته نخواهد بود
شوگا:مطمئنی خوش میگذره؟
سارا:مطمئنم
جونگکوک:به نظر جالب میاد
جی هوپ:آهنگ هم بزاریم دیگه کامله
سارا:دقیقا!اهنگ،اهنگ شما رو هم میزاریم
تهیونگ:منکه امادم
جین:منم که رئیستونم
همممون:اوهووووووو جین هیونگ
بعد از خندیدن رفتیم داخل ماشین و براشون همه چی رو توضیح دادم،بعدش پیشبند ها رو به کمرشون بستن و دست به کار شدن
هرکدوممون ی کاری انجام میدادیم،من تاجایی که میتونستم سعی میکردم اکثر کار رو من باشه تا اونا اذیت نشن
جی هوپ کاهو خورد میکرد
جین سس درست میکرد
نامجون گرد گیری میکرد
تهیونگ ظرف میشست
جونگکوک گوجه خورد میکرد
جیمین خیارشور خورد میکنه
شوگا منو رو چک میکرد
منم بیرون داشتم میز و صندلی رو میچیدم و خاک روشون رو تمیز میکردم
تا تموم کردیم ساعت ۵ شد و همه چی عالی بود
مردم کم کم داشتن میومدن و سفارش میدادن
یکی:من ی همبرگر میخوام
یکی:منم یک وپر میخوام
یکی:سیب زمینی لطفا
یکی:پاستا
و....
خلاصه مردم شروع کردن به اومدن
جی هوپ سفارش هاشونو مینوشت
جونگکوک و جین و شوگا مشغول آماده کردن بودن
تهیونگ تزئین میکرد
نامجون مرتب میکرد
منم سفارش ها رو میبردم سر میزها
یکم که گذشت باند بزرگی که آورده بودم رو گذاشتم و اهنگ رو روشن کردم
مردم اول یکم متعجب بودن بعد بلند شدن و شروع کردن رقصیدن و هو هو کردن
اعضا هم میخندیدن و خوشحال بودن
جین:وای توقع نداشتم اینطور بشه،خیلی خوبه
شوگا:اوه منم،چه باحال شد
....
۳.۳k
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.