پارت پنچم
پارت پنچم
♡«(عشق سیاه») ♡
جونگ کوک: آه...!!! من به کارای تو دیگه عادت کردم بهتره وقتی اومدم یه شام خوب درست کنی
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
(بهم بر خورد!..... ولی میدونستم که باید چیکار کنم
شب شدو جونگ کوک برگشت
(از زبان آیو): منم تو غذا یه شربت ریخته بودم که به محض اینکه بخوره بی هوش میشه ولی خیلی نگران بودم که نکنه زیادی ریخته باشم..... نکنه حال جونگ کوک رو بد کنه!!...
جونگ کوک: خب منتظری منمیز رو بچینم؟!
آیو: ها! چی!؟ نه نه خودم می چینم
(ذهن جونگ کوک): عجیبه آیو حالا با من مهربون شده
(از زبان جونگ کوک): یه دفه یی آیو برگشت و گفت
آیو: بریم بیرون!؟
جونگ کوک: چی؟
آیو: بریم بیرون غذا بخوریم!
جونگ کوک: مگه غذای تو چشه؟
آیو: هیچی فقط زیادی تند شده!
جونگ کوک: آها! باش برو حاضر شو
(از زبان آیو): منم وقتی جونگ کوک اینو گفت سریع رفتم تو اتاق و لباسم و پوشیدم ولی وقتی بیرون اومدم با صحنه ی ترسناک برخوردم!
جونگ کوک رو زمین افتاده بود!!!
آیو: وای نه چرا قابلمه لین جایه؟ نکنه جونگ کوک از غذا خورده باشه!!؟(با ترس)
(از زبان آیو): سریع رفتم پیش جونگ کوک و سرشو گذاشتم رو پام.. نمی دونستم چرا دارم این کارا رو براش انجام می دم که دفعه جونگ کوک گفت:
تقدیم نگاهتون 💜😘🌹
تا اینجا چطور بود؟
♡«(عشق سیاه») ♡
جونگ کوک: آه...!!! من به کارای تو دیگه عادت کردم بهتره وقتی اومدم یه شام خوب درست کنی
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
(بهم بر خورد!..... ولی میدونستم که باید چیکار کنم
شب شدو جونگ کوک برگشت
(از زبان آیو): منم تو غذا یه شربت ریخته بودم که به محض اینکه بخوره بی هوش میشه ولی خیلی نگران بودم که نکنه زیادی ریخته باشم..... نکنه حال جونگ کوک رو بد کنه!!...
جونگ کوک: خب منتظری منمیز رو بچینم؟!
آیو: ها! چی!؟ نه نه خودم می چینم
(ذهن جونگ کوک): عجیبه آیو حالا با من مهربون شده
(از زبان جونگ کوک): یه دفه یی آیو برگشت و گفت
آیو: بریم بیرون!؟
جونگ کوک: چی؟
آیو: بریم بیرون غذا بخوریم!
جونگ کوک: مگه غذای تو چشه؟
آیو: هیچی فقط زیادی تند شده!
جونگ کوک: آها! باش برو حاضر شو
(از زبان آیو): منم وقتی جونگ کوک اینو گفت سریع رفتم تو اتاق و لباسم و پوشیدم ولی وقتی بیرون اومدم با صحنه ی ترسناک برخوردم!
جونگ کوک رو زمین افتاده بود!!!
آیو: وای نه چرا قابلمه لین جایه؟ نکنه جونگ کوک از غذا خورده باشه!!؟(با ترس)
(از زبان آیو): سریع رفتم پیش جونگ کوک و سرشو گذاشتم رو پام.. نمی دونستم چرا دارم این کارا رو براش انجام می دم که دفعه جونگ کوک گفت:
تقدیم نگاهتون 💜😘🌹
تا اینجا چطور بود؟
۳۹.۹k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.