پارت5۴
#پارت5۴
من ازت متنفر نیستم
به طرف طبقه بالا رفتم حال نداشتم ظرفارو جمع کنم
خودم رو روی تخت ولو کردم با لرزش گوشیم از زیر متکا برداشتمش
از طرف بورام بود نیش خندی زدم و شروع کردم چت کردن باهاش
با شنیدن بسته شدن در متوجه شدم شوگا امده خیلی زود امده بود
یدفه صداش توی خونه عمارت اکو شد
شوگا: ات؟؟؟ ات کجایی؟ زود بیا اینجا
پوفی کردم و گوشی رو انداختم رو عسلی کنار تخت از جام بلند شدم و بالای پله ها وایسادم
تا چشمش بهم خورد اخمی کرد دستشو زد به کمرش
-سلام.. چیشده؟
شوگا: کی امده بود اینجا؟
شونه ای انداختم بالا
-بسر خاله جون جنابعالی
شوگا: فقط تهیونگ امده بود؟
نگاهی بهش کردم موشکافانه لب زدم
-نه... جینم امد ولی زود رفت..
شوگا: براچی در و براش باز کردی؟
ابرو هام از شدت تعجب پرید بالا
-وا شوگا؟ معلوم هست تو چته؟
کتش رو روی مبل انداخت درحالی که دکمه های پیراهنش و باز میکرد از پله ها بالا امد
شوگا: چیزیم نیست...
-تو از کجا میدونستی کسی امده اینجا که پرسیدی!؟
شوگا: ها..؟ خب.. لیوان و ظرف های پایین و دیدم
موشکافانه عاهانی گفتم که نیمچه لبخندی زد و وارد اتاق شد
این یه کاسه ای زیر نیم کاسش هست
شونه ای انداختم بالا و وارد اتاق شدم درحال عوض کردن لبلساش بود
متوجه امدنم شد ولی هیچ ریکشنی نشون نداد
دست به سینه تکیو به چاچوب در زدم
کارش کع تموم شد امد که از پیشم برع که مچ دستش رو گرفتم
پوکر زل زد بهم
شوگا: چیزی شده؟
-چرا از اینکه جین و راه دادم خونه ناراحت شدی و تهونک رو نه؟
چند ثانیه ای زل زد بهم
شوگا: چون ازش بدم میاد...
-برادرتههه هااا
شوگا: میخوام صد سال سیاه نباشه
-مگه چه هیزم تری بهت فروخته؟
شوگا: اونش دیگه به تو مربوط نیست
لبو لوچم و کج کردم و ایشی گفتم انگار از قیافم خندش گرفت
خم شد و گونم و بوسید
و بعدم بع طبقع پایین رفت
من ازت متنفر نیستم
به طرف طبقه بالا رفتم حال نداشتم ظرفارو جمع کنم
خودم رو روی تخت ولو کردم با لرزش گوشیم از زیر متکا برداشتمش
از طرف بورام بود نیش خندی زدم و شروع کردم چت کردن باهاش
با شنیدن بسته شدن در متوجه شدم شوگا امده خیلی زود امده بود
یدفه صداش توی خونه عمارت اکو شد
شوگا: ات؟؟؟ ات کجایی؟ زود بیا اینجا
پوفی کردم و گوشی رو انداختم رو عسلی کنار تخت از جام بلند شدم و بالای پله ها وایسادم
تا چشمش بهم خورد اخمی کرد دستشو زد به کمرش
-سلام.. چیشده؟
شوگا: کی امده بود اینجا؟
شونه ای انداختم بالا
-بسر خاله جون جنابعالی
شوگا: فقط تهیونگ امده بود؟
نگاهی بهش کردم موشکافانه لب زدم
-نه... جینم امد ولی زود رفت..
شوگا: براچی در و براش باز کردی؟
ابرو هام از شدت تعجب پرید بالا
-وا شوگا؟ معلوم هست تو چته؟
کتش رو روی مبل انداخت درحالی که دکمه های پیراهنش و باز میکرد از پله ها بالا امد
شوگا: چیزیم نیست...
-تو از کجا میدونستی کسی امده اینجا که پرسیدی!؟
شوگا: ها..؟ خب.. لیوان و ظرف های پایین و دیدم
موشکافانه عاهانی گفتم که نیمچه لبخندی زد و وارد اتاق شد
این یه کاسه ای زیر نیم کاسش هست
شونه ای انداختم بالا و وارد اتاق شدم درحال عوض کردن لبلساش بود
متوجه امدنم شد ولی هیچ ریکشنی نشون نداد
دست به سینه تکیو به چاچوب در زدم
کارش کع تموم شد امد که از پیشم برع که مچ دستش رو گرفتم
پوکر زل زد بهم
شوگا: چیزی شده؟
-چرا از اینکه جین و راه دادم خونه ناراحت شدی و تهونک رو نه؟
چند ثانیه ای زل زد بهم
شوگا: چون ازش بدم میاد...
-برادرتههه هااا
شوگا: میخوام صد سال سیاه نباشه
-مگه چه هیزم تری بهت فروخته؟
شوگا: اونش دیگه به تو مربوط نیست
لبو لوچم و کج کردم و ایشی گفتم انگار از قیافم خندش گرفت
خم شد و گونم و بوسید
و بعدم بع طبقع پایین رفت
۱۰.۴k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.