تکپارتی جیمین غمگینه آخرش :) دوس نداشتی نخون
گوگولیام اینو یکی درخواستی گفت بنویسم . شخصیتی به اسم ا/ت وجود نداره . ینی عاشقانه نی . کلن فیک داستانیه کوتاه بین اعضاس ولی پایانش تلخه :)))) بریم...
همگی خسته و درمونده به هتل رفتند . امروز روز آخر کنسرت گروه معروف bts توی آمریکا بود . توی ماشین که بودند ، اعضا راجب اینکه کنسرت چطور پیش میرفت صحبت میکردند . اما جیمین برعکس همیشه سرش توی دستاش بود و چیزی نمیگفت تا اینکه همهمه پسرا با حرف هوسوک خاموش شد .
هوسوک نگاهی به جیمین کرد وگفت: یا جیمین شی خوبی پسر . همگی نگاهی به جیمین کردند . نامجون با نگرانی تایید کرد و گفت : اره خوبی؟ اخه تو کنسرت هم مدام سرت رو پایین میگرفتی و حالت معلوم بود خوب نیس . جیمین سرش رو بالا آورد و لبخند فیکی زد و گفت : خوبم پسرا ! احتمالا زیاد به خودم فشار اوردم چیزی نیس ! اما این دروغ بود ! حال بدش دلیل دیگ ای داشت ! دلیلی که هیچکس نمیدونست حتی خودش ! سردرد و حال بدش ربطی به تمرین نبود ! جین که همیشه با شوخی حرفاشو میگه ایندفعه جدی شد و گفت : تو قبل از کنسرت و تمرین هم گاهی از هوش میرفتی ! بخاطر سردردت میدونی چند جلسه تمرینات رو نیومدی؟! بعد میگی خوبم!؟ جیمین وقتی رسیدیم کره باید توسط پزشک گروه مایعنه شی . جیمین چیزی نگفت و تو حال و درد خودش بود تا اینکه با سر و صدای اطراف متوجه شدند به هتل رسیدند و آرمی ها طبق معمول جلوی هتل تجمع کردند . جیمین مثل همیشه با لبخند جلوی آرمی هاش حاضر شد . جیمین و تهیونگ آخر از همه در حال پیاده شدن بودند . اعضا به ارمی ها دست تکون میدادند و لبخند میزدند و منتظر هم بودند تا وارد شند . جیمین در حال دست تکون داد به آرمی ها بود که لبخند از روی لباش محو شد :) سرش گیج رفت و ناخوآگاه دستش رو روی شونه ته انداخت و از وزن خودش کم کرد و چشماشو محکم به هم فشرد و دستش رو روی سرش گذاشت . تهیونگ که متوجه موقعیت شد ، با نگرانی به جیمین نگاهی کرد و گفت : یا حالت خوبه؟! جیمین که متوجه اومدن اعضا و بادیگاردا به سمتش شد آروم به ته گفت : خوبم فقط سریع بریم داخل نمیخوام ارمی ها فکری کنن . تهیونگ با نگرانی سری تکون داد و به بادیگارد ها اشاره کرد که حواسشون به جیمین باشه . خدش هم کنار جیمین حرکت میکرد .جیمین با وجود سرگیجه ها مداوم سعی میکرد خودش رو حفظ کنه . بالاخره وارد هتل شدند که نامجون رفت سمتش و گفت : تهیونگ چش شد؟! جیمین مطمئنی حالت خوبه؟ واقعا دارم نگران میشم پسر! جیمین خنده ای کرد و گقت : خوبم هیونگ ! تهیونگا ببخشید :)
تهیونگ بی معطلی گفت : جیمین من فکر میکنم واقعا حالت خوب نیست ! جیمین گفت : نه یکم سرم گیج رفت همین . خیلی مشکل بزرگی نیست ! " ولی بود مشکل بزرگی بود . مشکلی که خودش اونو کوچیک گرفته بود ! حواسش نبود که دیر داره متوجه این درد ها میشه ! و این موضوع خوشآیندی نبود !
اقا مثل اینکه قراره ۲ یا ۳ شاتی شه😂🖐
خب ولی بازم اسمش تکپارتیه 😐🗿
همگی خسته و درمونده به هتل رفتند . امروز روز آخر کنسرت گروه معروف bts توی آمریکا بود . توی ماشین که بودند ، اعضا راجب اینکه کنسرت چطور پیش میرفت صحبت میکردند . اما جیمین برعکس همیشه سرش توی دستاش بود و چیزی نمیگفت تا اینکه همهمه پسرا با حرف هوسوک خاموش شد .
هوسوک نگاهی به جیمین کرد وگفت: یا جیمین شی خوبی پسر . همگی نگاهی به جیمین کردند . نامجون با نگرانی تایید کرد و گفت : اره خوبی؟ اخه تو کنسرت هم مدام سرت رو پایین میگرفتی و حالت معلوم بود خوب نیس . جیمین سرش رو بالا آورد و لبخند فیکی زد و گفت : خوبم پسرا ! احتمالا زیاد به خودم فشار اوردم چیزی نیس ! اما این دروغ بود ! حال بدش دلیل دیگ ای داشت ! دلیلی که هیچکس نمیدونست حتی خودش ! سردرد و حال بدش ربطی به تمرین نبود ! جین که همیشه با شوخی حرفاشو میگه ایندفعه جدی شد و گفت : تو قبل از کنسرت و تمرین هم گاهی از هوش میرفتی ! بخاطر سردردت میدونی چند جلسه تمرینات رو نیومدی؟! بعد میگی خوبم!؟ جیمین وقتی رسیدیم کره باید توسط پزشک گروه مایعنه شی . جیمین چیزی نگفت و تو حال و درد خودش بود تا اینکه با سر و صدای اطراف متوجه شدند به هتل رسیدند و آرمی ها طبق معمول جلوی هتل تجمع کردند . جیمین مثل همیشه با لبخند جلوی آرمی هاش حاضر شد . جیمین و تهیونگ آخر از همه در حال پیاده شدن بودند . اعضا به ارمی ها دست تکون میدادند و لبخند میزدند و منتظر هم بودند تا وارد شند . جیمین در حال دست تکون داد به آرمی ها بود که لبخند از روی لباش محو شد :) سرش گیج رفت و ناخوآگاه دستش رو روی شونه ته انداخت و از وزن خودش کم کرد و چشماشو محکم به هم فشرد و دستش رو روی سرش گذاشت . تهیونگ که متوجه موقعیت شد ، با نگرانی به جیمین نگاهی کرد و گفت : یا حالت خوبه؟! جیمین که متوجه اومدن اعضا و بادیگاردا به سمتش شد آروم به ته گفت : خوبم فقط سریع بریم داخل نمیخوام ارمی ها فکری کنن . تهیونگ با نگرانی سری تکون داد و به بادیگارد ها اشاره کرد که حواسشون به جیمین باشه . خدش هم کنار جیمین حرکت میکرد .جیمین با وجود سرگیجه ها مداوم سعی میکرد خودش رو حفظ کنه . بالاخره وارد هتل شدند که نامجون رفت سمتش و گفت : تهیونگ چش شد؟! جیمین مطمئنی حالت خوبه؟ واقعا دارم نگران میشم پسر! جیمین خنده ای کرد و گقت : خوبم هیونگ ! تهیونگا ببخشید :)
تهیونگ بی معطلی گفت : جیمین من فکر میکنم واقعا حالت خوب نیست ! جیمین گفت : نه یکم سرم گیج رفت همین . خیلی مشکل بزرگی نیست ! " ولی بود مشکل بزرگی بود . مشکلی که خودش اونو کوچیک گرفته بود ! حواسش نبود که دیر داره متوجه این درد ها میشه ! و این موضوع خوشآیندی نبود !
اقا مثل اینکه قراره ۲ یا ۳ شاتی شه😂🖐
خب ولی بازم اسمش تکپارتیه 😐🗿
۵۲.۱k
۱۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.