فیک:"لوسیفر"۲۲
ازونجایی که جونگ کوک زیاد آسیب دیده بود جیمین تا خونه همراهیش کرد
جونگ کوک:برش میگردونی دیگه؟
جیمین:از چی حرف میزنی؟
جونگ کوک: خودتو نزن به اون راه! میدونم که فقط روحشو نگه داشتی!
جیمین: هیچی یادت هست همین یارو میخواست بکشتت؟
جونگ کوک: میدونم...ولی این قانون مافیاس...اگه به بزرگترت بی احترامی کنی تاوان پس میدی! تازشم... برای اینجا موندن بهش احتیاج دارم!
جیمین: بهش فکر میکنم
جونگ کوک: حتما این کارو بکن
جیمین پاشو از در بیرون نذاشته بود که در بیصاحاب اتاق جونگ کوک دوباره به قصد شکستن باز شد!
جونگ کوک: کجاش بیصاحابه! منکه زندم!
اگه صاحاب داشت که یکسره با لقد باز نمیشد! منکه ندیدم تاحالا کسی در بزنه!
جونگ کوک: ولی دلیل نمیشه بیصاحاب باشه!
الان داستانو تو صحنه اکشن متوقف کردی کی اینو بگی!؟
جونگ کوک: نه نه...تو ادامه بده!
خب کجا بودم...
آها!
که یه دفعه در با ضرب باز شد و یکی خیلی فرز اومد سمت جونگ کوک!
جونگ کوک: یا خود خدا!
آریل: حالت خوبه؟
جونگ کوک: تو اینجا چیکار میکنی؟
آریل سر و صورت خونی جونگ کوک رو برانداز کرد:
میدونستم همینجوری ولت میکنه میره...
جونگ کوک: کی؟
آریل: جیمین
جونگ کوک: جیمین کیه!
آریل: اسم زمینی فرشتهی مرگ!"پارک جیمین"
جونگ کوک:او...حالا تو چرا اینجایی؟
آریل: اومدم کمکت کنم؟
جونگ کوک: کمک؟به من؟...هی کجا میری!
آریل رفت و چند لحظه بعد با یه ظرف آب و یه دستمال برگشت
دستمالو خیس کرد و صورت جونگ کوک رو باهاش تمیز کرد
بعد رو به جونگ کوک لبخند زد:
طوری نیست! زود تموم میشه!
اینو گفت و دستاشو روی بدن جونگ کوک گذاشت
حالهی سبزی از نیروی طبیعت از دستاش خارج میشد و درد جونگ کوک تسکین پیدا میکرد
جونگ کوک هنوز گیج میزد
چرا باید یکی به فکرش میبود..؟
جونگ کوک: چرا کمکم میکنی؟
آریل شونه بالا انداخت:
من فرشتهی طبیعتم! مهربون بودن تو زاتمه همونطور که طبیعت با همه مهربونه!.... میتونی بلند شی؟ باید بری دوش بگیری! لباسات...خیلی کثیفن!
آریل در حالی که لبخند رو لباش بود از اتاق خارج شد
جونگ کوک یه حس خیلی عجیبی داشت...
تا حالا کسی به فکرش نبود..!
.
.
.
계속
جونگ کوک:برش میگردونی دیگه؟
جیمین:از چی حرف میزنی؟
جونگ کوک: خودتو نزن به اون راه! میدونم که فقط روحشو نگه داشتی!
جیمین: هیچی یادت هست همین یارو میخواست بکشتت؟
جونگ کوک: میدونم...ولی این قانون مافیاس...اگه به بزرگترت بی احترامی کنی تاوان پس میدی! تازشم... برای اینجا موندن بهش احتیاج دارم!
جیمین: بهش فکر میکنم
جونگ کوک: حتما این کارو بکن
جیمین پاشو از در بیرون نذاشته بود که در بیصاحاب اتاق جونگ کوک دوباره به قصد شکستن باز شد!
جونگ کوک: کجاش بیصاحابه! منکه زندم!
اگه صاحاب داشت که یکسره با لقد باز نمیشد! منکه ندیدم تاحالا کسی در بزنه!
جونگ کوک: ولی دلیل نمیشه بیصاحاب باشه!
الان داستانو تو صحنه اکشن متوقف کردی کی اینو بگی!؟
جونگ کوک: نه نه...تو ادامه بده!
خب کجا بودم...
آها!
که یه دفعه در با ضرب باز شد و یکی خیلی فرز اومد سمت جونگ کوک!
جونگ کوک: یا خود خدا!
آریل: حالت خوبه؟
جونگ کوک: تو اینجا چیکار میکنی؟
آریل سر و صورت خونی جونگ کوک رو برانداز کرد:
میدونستم همینجوری ولت میکنه میره...
جونگ کوک: کی؟
آریل: جیمین
جونگ کوک: جیمین کیه!
آریل: اسم زمینی فرشتهی مرگ!"پارک جیمین"
جونگ کوک:او...حالا تو چرا اینجایی؟
آریل: اومدم کمکت کنم؟
جونگ کوک: کمک؟به من؟...هی کجا میری!
آریل رفت و چند لحظه بعد با یه ظرف آب و یه دستمال برگشت
دستمالو خیس کرد و صورت جونگ کوک رو باهاش تمیز کرد
بعد رو به جونگ کوک لبخند زد:
طوری نیست! زود تموم میشه!
اینو گفت و دستاشو روی بدن جونگ کوک گذاشت
حالهی سبزی از نیروی طبیعت از دستاش خارج میشد و درد جونگ کوک تسکین پیدا میکرد
جونگ کوک هنوز گیج میزد
چرا باید یکی به فکرش میبود..؟
جونگ کوک: چرا کمکم میکنی؟
آریل شونه بالا انداخت:
من فرشتهی طبیعتم! مهربون بودن تو زاتمه همونطور که طبیعت با همه مهربونه!.... میتونی بلند شی؟ باید بری دوش بگیری! لباسات...خیلی کثیفن!
آریل در حالی که لبخند رو لباش بود از اتاق خارج شد
جونگ کوک یه حس خیلی عجیبی داشت...
تا حالا کسی به فکرش نبود..!
.
.
.
계속
۷۰.۶k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.