پارت ۴ فراز بی پروایی
#پارت_۴ #فراز_بی_پروایی
پرسید:
_دانشگاه آزاد ؟
_نه .. دانشگاه دولتی !
_چه جالب .. نکنه از شاگردام هستی ؟
_نمی دونم ..
_داخل برنامه ات نگاه کن ببین چه استادایی هست ..من فراز افشار هستم .
سریع رفتم داخل گروه درسی و با دیدن استاد فراز افشار گفتم : بله .. استادم هستید.
لبخندی زد و گفت:
_تو اولین دانشجوی ترم اولی هستی که زودتر از بقیه منو دیدی!
لبخند کم رنگی زدم و گفتم:
_باعث افتخاره.
با رسیدن به انتهای خیابمونمون گفتم :
_بی زحمت همین جا نگه دارید ..
نگه داشت .
هممون ازش تشکر کردیم و من وقتی خواستم برم برگشتم و گفتم:
_خدانگهدار استاد .
لبخندی روی لبش نشست و گفت:
_خدانگهدار شاگرد ترم اولی ..
*********
واتساپم رو باز کردم.
دوتا شماره ی ناشناس دیگه بهم پی ام داده بودن.
جواب شونو دادم و زیرش نوشتم شما .. همون لحظه آنلاین شد و نوشت:
_مهیارم .
تموم تنم یخ زد .. پسره ی رو مخ!
_چی میخوای؟
_خودتو .. می خوام با من رل بزنی ..
_من رل نمی زنم .. دیگه ام مزاحم نشو .. خدافظ
خواستم بلاکش کنم که نوشت:
_رل نمی زنی؟ با هفت هشتا پسر رل بودی تا الان . . بعد برا من قیافه می گیری؟
_چرا نمیگی سی چهل تا ؟ هه ..
_ببین من هر جا رفتم شماره تو رو پسرا داشتن..
_ببین من از خودم مطمئنم. . می دونم اون دختره ی بی چشم و رو سحر شماره منو داده به تو ..
_نه اون نداده .. همه پسرا شماره اتو داشتن !
_باشه پس با دختری که همه شمارشو دارن چیکار داری؟ روت میشه با همچین دختري رل بزنی؟
_من خودتو می خوام .. کاری ام به گذشته ات ندارم .. اوکی؟
_من رل نمی زنم.. نه اینکه تو مشکلی داشته باشی نه .. من کلا رل نمی زنم.
_ببین من می دونم تو از من خوشت میاد..
_هه..
_بگو خوشت نمیاد دیگه..
_نه خوشم میاد ن نمیاد .. مهم نیستی برام .
_فکر می کردم یه کم اخلاق داری اما متأسفانه اونم نداری.
_آره ندارم .. خدافظ
_ببین پروا .. یا با من رل می زنی یا شماره اتو پخش می کنم .
_ببین من این شماره ام پاکه پاکه .. منو تهدید نکن من اونقدر از خودم مطمئنم که آهویی ندم دست امثال تو .. این ر شماره ام رو کسی نداره ..اگه پخش شه از چشم تو می بینم .
_عکستم میخوای بیام نشون مامانت بدم.
_بیا نشون بده ..
_نه من نمی خوام کار به اون جا ها بکشه..
_اتفاقا بزار بکشه.. من همین الان این قضیه رو به مامانم میگم ..
_اوکی.
بلاکش کردم و گوشیو پرت کردم اونور.
مهیار هم محلی مون بود..
سه سال پیش تا حدودی بهش حس داشتم .. همیشه باهم لج بودیم .. اما من هیچ وقت حاضر نشدم باهاش رل بزنم.. مطمئن بودم سحر یکی از فامیل های دورمون شماره ام رو داده بهش .. چون قبلا هم شماره ی مهیار رو آورد برام و گفت مهیار داده .
قضیه رو واسه ی نوا تعریف کردم و اونم گفت:
_بهتره زودتر شماره ات رو عوض کنی..
#تکست_خاص #love #عشق #پروفایل #دخترونه #تکست_ناب #عاشقانه #عکس_پروفایل #عکس_نوشته #تنهایی #عشقولانه
پرسید:
_دانشگاه آزاد ؟
_نه .. دانشگاه دولتی !
_چه جالب .. نکنه از شاگردام هستی ؟
_نمی دونم ..
_داخل برنامه ات نگاه کن ببین چه استادایی هست ..من فراز افشار هستم .
سریع رفتم داخل گروه درسی و با دیدن استاد فراز افشار گفتم : بله .. استادم هستید.
لبخندی زد و گفت:
_تو اولین دانشجوی ترم اولی هستی که زودتر از بقیه منو دیدی!
لبخند کم رنگی زدم و گفتم:
_باعث افتخاره.
با رسیدن به انتهای خیابمونمون گفتم :
_بی زحمت همین جا نگه دارید ..
نگه داشت .
هممون ازش تشکر کردیم و من وقتی خواستم برم برگشتم و گفتم:
_خدانگهدار استاد .
لبخندی روی لبش نشست و گفت:
_خدانگهدار شاگرد ترم اولی ..
*********
واتساپم رو باز کردم.
دوتا شماره ی ناشناس دیگه بهم پی ام داده بودن.
جواب شونو دادم و زیرش نوشتم شما .. همون لحظه آنلاین شد و نوشت:
_مهیارم .
تموم تنم یخ زد .. پسره ی رو مخ!
_چی میخوای؟
_خودتو .. می خوام با من رل بزنی ..
_من رل نمی زنم .. دیگه ام مزاحم نشو .. خدافظ
خواستم بلاکش کنم که نوشت:
_رل نمی زنی؟ با هفت هشتا پسر رل بودی تا الان . . بعد برا من قیافه می گیری؟
_چرا نمیگی سی چهل تا ؟ هه ..
_ببین من هر جا رفتم شماره تو رو پسرا داشتن..
_ببین من از خودم مطمئنم. . می دونم اون دختره ی بی چشم و رو سحر شماره منو داده به تو ..
_نه اون نداده .. همه پسرا شماره اتو داشتن !
_باشه پس با دختری که همه شمارشو دارن چیکار داری؟ روت میشه با همچین دختري رل بزنی؟
_من خودتو می خوام .. کاری ام به گذشته ات ندارم .. اوکی؟
_من رل نمی زنم.. نه اینکه تو مشکلی داشته باشی نه .. من کلا رل نمی زنم.
_ببین من می دونم تو از من خوشت میاد..
_هه..
_بگو خوشت نمیاد دیگه..
_نه خوشم میاد ن نمیاد .. مهم نیستی برام .
_فکر می کردم یه کم اخلاق داری اما متأسفانه اونم نداری.
_آره ندارم .. خدافظ
_ببین پروا .. یا با من رل می زنی یا شماره اتو پخش می کنم .
_ببین من این شماره ام پاکه پاکه .. منو تهدید نکن من اونقدر از خودم مطمئنم که آهویی ندم دست امثال تو .. این ر شماره ام رو کسی نداره ..اگه پخش شه از چشم تو می بینم .
_عکستم میخوای بیام نشون مامانت بدم.
_بیا نشون بده ..
_نه من نمی خوام کار به اون جا ها بکشه..
_اتفاقا بزار بکشه.. من همین الان این قضیه رو به مامانم میگم ..
_اوکی.
بلاکش کردم و گوشیو پرت کردم اونور.
مهیار هم محلی مون بود..
سه سال پیش تا حدودی بهش حس داشتم .. همیشه باهم لج بودیم .. اما من هیچ وقت حاضر نشدم باهاش رل بزنم.. مطمئن بودم سحر یکی از فامیل های دورمون شماره ام رو داده بهش .. چون قبلا هم شماره ی مهیار رو آورد برام و گفت مهیار داده .
قضیه رو واسه ی نوا تعریف کردم و اونم گفت:
_بهتره زودتر شماره ات رو عوض کنی..
#تکست_خاص #love #عشق #پروفایل #دخترونه #تکست_ناب #عاشقانه #عکس_پروفایل #عکس_نوشته #تنهایی #عشقولانه
۱۷.۳k
۱۳ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.