پارت چهل
سوهو با عصبانیت داد زد:
•گمشووووو بیرون
دختر با حرص چاقو رو زمین انداخت و بیرون رفت
سوهو سمت سوبیک رفت
•خوبی؟
سوبیک هیچی نمیشنید همش درد...
صورتش میسوخت
ایکاش میمرد
•هی باتو ام
بدون توجه به سوهو چشماشو بست و اشکای جدید جای اشکای خشک شده روی گونشو گرفت
سوهو با دیدن اشکای دختر اخم کرد
یخورده زیاده روی کرده بود اون فقط ی بچست!!
•بیا زخمتو پانسمان کنم
دستشو سمت سوبیک دراز کرد ولی بیهوش شده بود!!
★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
بلاخره کار تزئین خونه تموم شد
لبخندی زد
"بکی برو لباساتو عوض کن
با صدای بونا به خودش اومد
-لباسام که خوبه
با لبای اویزون گفت
" یاااا تنبل
-باشههه میرم لباسامو عوض کنم
گفت و سمت اتاقش رفت
بعد عوض کردن لباساش (عکس میزارم)
میخواست از اتاق خارج بشه که با زنگ گوشیش سرجاش متوقف شد
★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
بعد پانسمان زخم سوبیک پتو رو روش کشید
با صدای باز شدن در به در اتاق خیره شد
*همه چیز امادست
•خوبه الان میام
با خارج شدن خدمتکار اونم از اتاق خارج شد
خونه رو تزئین کرده بودن
و کریس اومده بود
با لبخند به کریس خیره شد چقدر دلش برا کریس تنگ شده بود
^بانییی من
کریس گفت و سوهو رو در اغوش گرفت
سوهو لبخندی زد
•خوبی؟ دلم برات تنگ شده بود
^منم
گفت و لباشو رو لبای سوهو گذاشت و اروم مک زد
لباشو از لبای سوهو جدا کرد
و با صورت قرمز سوهو مواجه شد
^هنوزم همون بانی خجالتیی
•یا ییفان اینجا زشته
^پس شب حسابی باهات کار دارم
با حرف کریس سرشو پایین انداخت
^خب حالا بانی کوچولو اون دختره کجاس
•بیهوشه بعد مهمونی باید با خودت ببریش
^بعد مهمونی؟!!؟!
"قربان
با صدای سادو هردو به بادیگارد قدیمی عمارت نگاه کردن
" اون دختر امادست
•خوبه
•گمشووووو بیرون
دختر با حرص چاقو رو زمین انداخت و بیرون رفت
سوهو سمت سوبیک رفت
•خوبی؟
سوبیک هیچی نمیشنید همش درد...
صورتش میسوخت
ایکاش میمرد
•هی باتو ام
بدون توجه به سوهو چشماشو بست و اشکای جدید جای اشکای خشک شده روی گونشو گرفت
سوهو با دیدن اشکای دختر اخم کرد
یخورده زیاده روی کرده بود اون فقط ی بچست!!
•بیا زخمتو پانسمان کنم
دستشو سمت سوبیک دراز کرد ولی بیهوش شده بود!!
★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
بلاخره کار تزئین خونه تموم شد
لبخندی زد
"بکی برو لباساتو عوض کن
با صدای بونا به خودش اومد
-لباسام که خوبه
با لبای اویزون گفت
" یاااا تنبل
-باشههه میرم لباسامو عوض کنم
گفت و سمت اتاقش رفت
بعد عوض کردن لباساش (عکس میزارم)
میخواست از اتاق خارج بشه که با زنگ گوشیش سرجاش متوقف شد
★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
بعد پانسمان زخم سوبیک پتو رو روش کشید
با صدای باز شدن در به در اتاق خیره شد
*همه چیز امادست
•خوبه الان میام
با خارج شدن خدمتکار اونم از اتاق خارج شد
خونه رو تزئین کرده بودن
و کریس اومده بود
با لبخند به کریس خیره شد چقدر دلش برا کریس تنگ شده بود
^بانییی من
کریس گفت و سوهو رو در اغوش گرفت
سوهو لبخندی زد
•خوبی؟ دلم برات تنگ شده بود
^منم
گفت و لباشو رو لبای سوهو گذاشت و اروم مک زد
لباشو از لبای سوهو جدا کرد
و با صورت قرمز سوهو مواجه شد
^هنوزم همون بانی خجالتیی
•یا ییفان اینجا زشته
^پس شب حسابی باهات کار دارم
با حرف کریس سرشو پایین انداخت
^خب حالا بانی کوچولو اون دختره کجاس
•بیهوشه بعد مهمونی باید با خودت ببریش
^بعد مهمونی؟!!؟!
"قربان
با صدای سادو هردو به بادیگارد قدیمی عمارت نگاه کردن
" اون دختر امادست
•خوبه
۵.۰k
۳۰ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.