نام کوچکت...
زل زده ام به تنها عکس دونفره مان...
تنها دارایی من از یک زندگی بدون اشتراک...
زل زده ام و به خودم که می آیم میبینم زیر لب اسم کوچکت را صدا میزنم...
شما چه میدانی دلتنگی آدم را برای صدا زدن اسم کوچک کسی که حالا در خاطراتت هم باید آقای یار صدایش کنی...
وقتی دلم خیلی تنگ میشود و دلتنگی نفسم را میگیرد خوابت را میبینم...
خواب میبینم و در خواب، دور از چشم همه به اسم کوچک صدایت میزنم...
همیشه خوابهایت از خودت مهربانتر بودند یارجان...
حالا اما در خوابها هم چهره ات دارد محو میشود...
و صدایت گنگ...
و من آنقدر زمان نداشتم تا هنگام خداحافظی به اندازه کافی نگاهت کنم تا حالا دلهره فراموش کردن چشمهایت هم به دلتنگی و حسرت نداشتنت اضافه نشود...
من دلتنگم... آنقدر که جای خشک اشکهای قبلی با اشکهای جدید پر میشود...
من دلتنگم و پاییز نزدیک...
من دلتنگم و هیچکس برای دلتنگی های یک دختر تره هم خرد نمیکند...
من دلتنگم و این اتاق استراحت بیمارستان سرد است و خواب تنها دلخوشی من این روزها برای دوباره دیدن توست...
#الهام_جعفری
#ممنوعه
#شبتون_بخیر
تنها دارایی من از یک زندگی بدون اشتراک...
زل زده ام و به خودم که می آیم میبینم زیر لب اسم کوچکت را صدا میزنم...
شما چه میدانی دلتنگی آدم را برای صدا زدن اسم کوچک کسی که حالا در خاطراتت هم باید آقای یار صدایش کنی...
وقتی دلم خیلی تنگ میشود و دلتنگی نفسم را میگیرد خوابت را میبینم...
خواب میبینم و در خواب، دور از چشم همه به اسم کوچک صدایت میزنم...
همیشه خوابهایت از خودت مهربانتر بودند یارجان...
حالا اما در خوابها هم چهره ات دارد محو میشود...
و صدایت گنگ...
و من آنقدر زمان نداشتم تا هنگام خداحافظی به اندازه کافی نگاهت کنم تا حالا دلهره فراموش کردن چشمهایت هم به دلتنگی و حسرت نداشتنت اضافه نشود...
من دلتنگم... آنقدر که جای خشک اشکهای قبلی با اشکهای جدید پر میشود...
من دلتنگم و پاییز نزدیک...
من دلتنگم و هیچکس برای دلتنگی های یک دختر تره هم خرد نمیکند...
من دلتنگم و این اتاق استراحت بیمارستان سرد است و خواب تنها دلخوشی من این روزها برای دوباره دیدن توست...
#الهام_جعفری
#ممنوعه
#شبتون_بخیر
۶.۸k
۱۳ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.