ᴘᴀʀᴛ ۲۳
؟بلندشو.....
+کجا باید بیام؟
؟دنبال من
دنبالش راه افتادم که رسیدیم به یه اتاق تاریک....نسبت به بقیه اتاقهای اونجا زیادی بهم ریخته و به صحنه ی جرم نزدیک بود....
§بشین رو صندلی!...
به حرفش گوش دادمو روی صندلی چوبی روبه روم که یه طناب دور پایش افتاده بود نشستم.....
§ببندش!
طبق نقشه به صندلی بستنم و روی دهنمم چسب زدن......
§دوربینو تنظیم کنید.......مراقب باشید سوتی ندید
بهم گفت تقلا کنم و برای آزاد شدن از طناب دورم تلاش کنم....منم بهش عمل کردم و ازم فیلم گرفتن!....
تقریبا ساعت نه بود و هوا کاملا تاریک شده بود.....
یکم شام بهم دادن و مین هه پیش خودم بود.....از مین هه ام فیلم گرفتن و اونم مجبور به التماس برای آزادی کردن....
+مطمئنی این کارات جواب میده؟
§امیدوارم....وگرنه برای تو و بچتم خیلی بد میشه!
+مسخره نباش....اگر اینطور که میگی پلیس باهوشی باشه قطعا میفهمه یه کاسه ای زیر نیم کاسست.....
§حتی اگر از چیزی بو ببره ما شمارو داریم تا راه فراری نداشته باشه!
+عوضی!!
ویو سه بیون ((
•اخه چطور سه نفر رو هنوز نتونستید پیدا کنید؟؟؟!!!شماها چجور پلیسی هستید؟؟؟(داد)
&مجرم یه نشونه ام نذاشته!خیلی با دقته.....انگار آب شدن رفتن تو زمین!!
عصبی دستشو توی موهاش کشید و به میز افسر لگد زد....
از اداره ی پلیس اومد بیرون و توی ماشین نشست.....سرشو روز فرمون گذاشت و به خودش لعنت میفرستاد که بیشتر پیگیر ماجرا نشده!با خودش حرف میزد که صدای زنگ گوشی بلند شد
تماس شماره ی ناشناس رو جواب داد و گوشیو گذاشت دم گوشش....
•الو؟؟
§جانگ سه بیون.....افسر ارشد پلیس منطقه سه کره!.....
چند نفر اینجایی که برات لوکیشن میدم منتظرن برسی و نجاتشون بدی!یادت باشه منتظر کسی بغیر از تو نیستن!
•مین....مین هه اونجاست؟!!با اونا چیکار داری؟؟؟!!!
پشت تلفن شروع به داد زدن کرد اما دیر شده بود.....گوشی رو پرت کرد روی صندلی عقب و پاشو گذاشت روی گاز.....
•ساختمون نیمه ساز بیرون شهر؟؟منو چی فرض کردید؟))
+میفهمی؟؟؟خستم!!! کسی برای نجات ما نمیاد!پس یا ولمون کن یا از یه راه دیگه بدستش بیار!.....
§شبیه گروگانا رفتار نمیکنی!....دهنتو ببند و هرکاری من گفتم انجام بده!!
+ایشششش......
«اقا فک کنم خودشه!!»
§پس به دامم افتاد؟.....باشه....با بچت برو یه اتاق که نبینتت.....
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.