ازدواج اجباری توسط پدربزرگ
#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ
#part10
ات: اهههه اینم که میخاد بیاد من چطوری برم آزمایشگاه
رفتم تو اتاق یه لباس ساده پوشیدم «عکس میدم» و رفتم پایین که دیدم تهیونگم آماده شده و رو کاناپه دراز کشیده
بینیمو با دستم گرفتم و رفتم طرفش یه بشکن جلو چشاش زدم که چشاشو مثل جن وا کرد دستم که جلوش بودو محکم کشید که
افتادم روش بادستم بینیمو محکم تر گرفتم که حالم بد نشه
ات: هییییی چته تو ولم کن دیونه شدی
ته: تو چرا بینی تو با دستت گرفتی
ات: چون بوت که به بینیم میخوره حالم بد میشه
ته: چرااا«تعجب»
ات: اگه میدونستم که اینجا نبودم
ته: پ کجا بودی؟
ات: خدا شفات بده
از روش بلند شدوم رفتم طرف در
ات: نمیخای تشریف بیاری دیر میشه ها
«*ویو/ات*»
قبل از این که بریم بیرون به جویئون زنگ زدم و بهش گفتم از دارو خونه برام یه بیبی چک بگیره و بیاره اونم باشه ای گفت و گوشیو قط کرد
توی کافهی بابای جویئون قرار بود همو ببینیم
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم بعد 10 مین رسیدیم من زود تر پیاده شدم و رفتم داخل که تهیونگم دنبالم اومد وقتی رفتم تو زیاد شلوغ نبود که جویئون رو دیدم و پریدم بغلش و محکم تو بغلم فشارش دادم اونم همینطور از هم دل گندیم و رفتیم سر یه میز و نشستیم
جوئیون: خیلی کم پیداییا هیچی یادی از ما نمیکنی فکر کردم منو یادت رفته
ات: تو کم پیدای که جواب پیام های منو نمیدی
جویئون: کیبورد گوشیم خراب شده نمیتونم به کسی پیام بدم باید ببرم درستش کنم
تهیونگ دست به سینه کنارم نشسته بود و به حرفای ما گوش میداد
جویئون از سر میز بلند شد و رفت تا واسه خودشو منو تهیونگ قهوه بیاره
جویئون قهورو اورد و اول واسه خودش گذاشت بعد واسه تهیونگو بعد واسه من تا خاستم از قهوم بخورم که حالم بد شود و سریع رفتم سمت دست شویی
تهیونگو جویئون دنبالم اومدن چون دسشوی زنونه بود تهیونگ دم در وایستاد و جویئون اومد داخل
جویئون: چته تو دختر چت شد یهو نکنه دارم حاله میشم «ذوق زده»
اات: یه دیقه لال شو اون چیزی که بهت گفته بودم بگیر گرفتی
#part10
ات: اهههه اینم که میخاد بیاد من چطوری برم آزمایشگاه
رفتم تو اتاق یه لباس ساده پوشیدم «عکس میدم» و رفتم پایین که دیدم تهیونگم آماده شده و رو کاناپه دراز کشیده
بینیمو با دستم گرفتم و رفتم طرفش یه بشکن جلو چشاش زدم که چشاشو مثل جن وا کرد دستم که جلوش بودو محکم کشید که
افتادم روش بادستم بینیمو محکم تر گرفتم که حالم بد نشه
ات: هییییی چته تو ولم کن دیونه شدی
ته: تو چرا بینی تو با دستت گرفتی
ات: چون بوت که به بینیم میخوره حالم بد میشه
ته: چرااا«تعجب»
ات: اگه میدونستم که اینجا نبودم
ته: پ کجا بودی؟
ات: خدا شفات بده
از روش بلند شدوم رفتم طرف در
ات: نمیخای تشریف بیاری دیر میشه ها
«*ویو/ات*»
قبل از این که بریم بیرون به جویئون زنگ زدم و بهش گفتم از دارو خونه برام یه بیبی چک بگیره و بیاره اونم باشه ای گفت و گوشیو قط کرد
توی کافهی بابای جویئون قرار بود همو ببینیم
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم بعد 10 مین رسیدیم من زود تر پیاده شدم و رفتم داخل که تهیونگم دنبالم اومد وقتی رفتم تو زیاد شلوغ نبود که جویئون رو دیدم و پریدم بغلش و محکم تو بغلم فشارش دادم اونم همینطور از هم دل گندیم و رفتیم سر یه میز و نشستیم
جوئیون: خیلی کم پیداییا هیچی یادی از ما نمیکنی فکر کردم منو یادت رفته
ات: تو کم پیدای که جواب پیام های منو نمیدی
جویئون: کیبورد گوشیم خراب شده نمیتونم به کسی پیام بدم باید ببرم درستش کنم
تهیونگ دست به سینه کنارم نشسته بود و به حرفای ما گوش میداد
جویئون از سر میز بلند شد و رفت تا واسه خودشو منو تهیونگ قهوه بیاره
جویئون قهورو اورد و اول واسه خودش گذاشت بعد واسه تهیونگو بعد واسه من تا خاستم از قهوم بخورم که حالم بد شود و سریع رفتم سمت دست شویی
تهیونگو جویئون دنبالم اومدن چون دسشوی زنونه بود تهیونگ دم در وایستاد و جویئون اومد داخل
جویئون: چته تو دختر چت شد یهو نکنه دارم حاله میشم «ذوق زده»
اات: یه دیقه لال شو اون چیزی که بهت گفته بودم بگیر گرفتی
۱۲.۵k
۱۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.