ازدواجاجباریتوسطپدربزرگ

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ
#part11

جویئون: چته تو دختر چت شد یهو نکنه دارم حاله میشم «ذوق زده»

اات: یه دیقه لال شو اون چیزی که بهت گفته بودم بگیر گرفتی

جویئون: از تو جیبش در اور و داد دستم
منم گذاشتمش توی کیف کوچولوی که به کمرم بسته بودم و از دسشوی اومدم
بیرون که تهیونگ با عجله اومد طرفم

ته: حالت خوبه ات چِت شده تو

ات: نه حالم خوب نیست میشه زود تر بریم خونه سری به نشانه تایید تکون داد و از جویئون خدافظی کردم
که اروم که فقط من بشنوم گفت: اگه خاله شده بودم زود بهم خبر بده چون از ذوق دارم ممیرم

ات: ببیند آن حلق را «خیلی آروم»

سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
وقتی رسیدیم خونه رفتم تو اتاقم و لباسامو عوض کردم که تهیونگ گفت میره بیرون کار داره رفتم دسشوی کاری که لازم بود رو انجام دادم
و از دسشویی اومدم بیرون باید 1 ساعت اینا صبر میکردم تا معلوم بشه که باردارم
یا نه
یه ذره تو گوشیم چرخیدم که چشام سنگینو نمیدونم چطوری خوابم برد

از خواب بیدار شدم که دیدم ساعت 6 عصره
وای چقد خوایدم
که یهو یادم افتاد که سریع رفتم سمتش که دیدم دو تا خط افتاده روی بیبی‌چک
با چیزی که دیدم پاهام سست شد و افتادم رو زانو هام افتادم و از چشام یه قطره اشک ریخت روی گونه هام

همین طور داشتم به بیبی‌چک نگاه میکردم
و با خودم گفتم: سقطش میکنم جوری که تهیونگ نفهمه

همینطور گریه کنان به جویئون زنگ زدم

جویئون: ات چی شده چرا داری گریه میکنی

ات: جویئون بیبی‌چک مثبت در اومد من الان چیکار کنم

جویئون: دیونه اینکه گریه نداره خو داری مامان میشی که البته شدی

ات: لال شو تو نمی فهمی من اینجا چه عذابی میکشم بعد انتظار داری یکی دیگم به این دنیا بیادو مثل من عذاب بکشه «داد و گریه شدید»

جویئون: اووو ات متاسفم نمیدونستم تو تو اون خونه گوفتی عذاب میکشی

ات: جویئون یه خواهشی ازت دارم نه نگو

جویئون: چی بگو هرچی باشه واست انجامش میدن

ات: برو دارو خونه و قرص سقط«نمیدونم اصلا وجود داره یا نه از خودم یه چیزی در اوردم😂» بگیر و به بهانه این که من حالم خوب نیست میای بیشم و او قرصو بهم میدی

جویئون: چیییی من نمی تو..«حرفش نصف موند»

ات: خودت گفتی هرچی باشه انجام میدی

جویئون: ولی ات اگه تهیونگ بفهمه به ضررت تموم میشها یه کاری نکن که بعد پشیمون شی

ات: نه پشیمون نمیشم لطفا همین یه خواهشو ازت دارم

جویئون: باشه بزار ببینم چی میشه

«گشادیم میاد بقیشو بنویسم😂»

صبح با نوری که به صورتم میخور از خواب بیدار شدم چند لحظه به سقف زل زده بودم تا ویندوزم بالا بیا
«مود من هرروز وقتی از خوا ب بیدار میشم😂»
از تخت اومدم بیرون و رفتم دستوصورتمو شوستم
روی تخت نشسته بودم که زنگ در خونه زده شد حدس زدم که جویئون اومده
دیدگاه ها (۱۰)

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ #part۱۲از تخت اومدم بیرون و رفتم...

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ #part13«*ویو/تهیونگ*» رفتم شرکت ...

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ #part10ات: اهههه اینم که میخاد ب...

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ #part9«ویو ات» یه هفته از اون قض...

میکنه و میگه تهیونگ: بیبی داری عصبیم میکنی خونه من نه خونمون...

دوپارتی تهیونگ part1موقعیت:روز تولد ات تهیونگ:ات لباساتو بپو...

گل وحشی منپارت ۱ ساعت ۷:۴۰ویو ات حیح امروزم مثل همیشه باید م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط