خیانت
#خیانت
#19
کارینا برا همیشه رفت به امید روزی که کارینا و کوک دوباره به هم برگردن کوک بعد از خوندن نامه تازه فهمید چیکار کرده تازه فهمید با رز سفیدش چیکار کرده نمیتونست باور کنه بلند شد از اتاق رفت بیرون با کمد خالی کارینا مواجه شد کوک رو زانوهاش افتاد شروع کرد به گریه کردن مشتشو بین دندوناش گذاشت و داد مردونه ای زد سانا با شنیدن صدایه چیزی سریع رفت بالا و وارد اتاق شد کوک رو زمین نشسته بود
سانا:جونگ کوکی چیشده ؟
کوک همونطور سرش پایین بود لب زد
_کودوم گوری بودی از دیشب تاحالا(بم و سرد)
سانا:پیش دوستام بودم
_پیش دوستات بودی؟ها؟
سانا:کارینا کجاست؟
همین کافی بود تا کوک خون تو چشماش غلط بزنه بلند شد و سیلی تو گوشه سانا زد گرفتش زیر مشت لگد
سانا:جیغغغ کوک خواهش میکنم کوک تو رو خدا آیییی
_خفه شو(عربده)تو باعثشی تو
کوک خواست کمربندشو در بیاره که...
سانا:کوک من حاملمممم(داد)
کوک که اینو شنید دستشو آورد پایین و نشست از موهاش گرفت
_تو که حتی باکره هم نبودی چجوری حامله ای
سانا:جیغغغ ی یعنی چی
_یعنی اون بچه هم مال من نیست
سانا:ب بخدا دروغ نمیگم
کوک موهایه سانارو ول کرد و گوشیشو برداشت
_بلند شو بیا این ه.زتو از اینجا ببر .....
همه جمع شده بودن تا کوک رو توجیح کنن ولی کوک بجا گوش دادن ده هزار بار به گوشی کارینا زنگ زد اما همش قطع میشد
م.ک:باتوام؟
_خفه شید خفه شید فقط دهناتونو ببندین هیچی نمیخوام بشنوم زندگیمو بهم ریختید همتون همتون بعد طلب کارم هستید تا آخر عمرم هیچ کودومتونو نمیبخشم گمشید از خونم بیرون
م.ک:پسرم (بغض)
_من پسرت نیستم من پسر تو نیستم(عربده)
کوک در عمارت رو باز کرد
_بیرون
ب.ک:پسرم
_گفتم بیرون اون ه.زه هم ببرید وای به حالتون اگه اتفاقی واسش بیوفته اسمتونو از شناسنامم حذف میکنم
همه از خونه رفتن بیرون و کوک موند و خودش یه کوه ناراحتی و غم بعد از اون اتفاقا بعد یک سال پدر کوک بر اثر سکته قلبی از دنیا میره سانا هم دیگه طرف کوک پیدا نشد کوک که بخاطر کارینا مصرف الکلشم کنار گذاشته بود باز هم شروع کرد
پرش به دو سال بعد
#19
کارینا برا همیشه رفت به امید روزی که کارینا و کوک دوباره به هم برگردن کوک بعد از خوندن نامه تازه فهمید چیکار کرده تازه فهمید با رز سفیدش چیکار کرده نمیتونست باور کنه بلند شد از اتاق رفت بیرون با کمد خالی کارینا مواجه شد کوک رو زانوهاش افتاد شروع کرد به گریه کردن مشتشو بین دندوناش گذاشت و داد مردونه ای زد سانا با شنیدن صدایه چیزی سریع رفت بالا و وارد اتاق شد کوک رو زمین نشسته بود
سانا:جونگ کوکی چیشده ؟
کوک همونطور سرش پایین بود لب زد
_کودوم گوری بودی از دیشب تاحالا(بم و سرد)
سانا:پیش دوستام بودم
_پیش دوستات بودی؟ها؟
سانا:کارینا کجاست؟
همین کافی بود تا کوک خون تو چشماش غلط بزنه بلند شد و سیلی تو گوشه سانا زد گرفتش زیر مشت لگد
سانا:جیغغغ کوک خواهش میکنم کوک تو رو خدا آیییی
_خفه شو(عربده)تو باعثشی تو
کوک خواست کمربندشو در بیاره که...
سانا:کوک من حاملمممم(داد)
کوک که اینو شنید دستشو آورد پایین و نشست از موهاش گرفت
_تو که حتی باکره هم نبودی چجوری حامله ای
سانا:جیغغغ ی یعنی چی
_یعنی اون بچه هم مال من نیست
سانا:ب بخدا دروغ نمیگم
کوک موهایه سانارو ول کرد و گوشیشو برداشت
_بلند شو بیا این ه.زتو از اینجا ببر .....
همه جمع شده بودن تا کوک رو توجیح کنن ولی کوک بجا گوش دادن ده هزار بار به گوشی کارینا زنگ زد اما همش قطع میشد
م.ک:باتوام؟
_خفه شید خفه شید فقط دهناتونو ببندین هیچی نمیخوام بشنوم زندگیمو بهم ریختید همتون همتون بعد طلب کارم هستید تا آخر عمرم هیچ کودومتونو نمیبخشم گمشید از خونم بیرون
م.ک:پسرم (بغض)
_من پسرت نیستم من پسر تو نیستم(عربده)
کوک در عمارت رو باز کرد
_بیرون
ب.ک:پسرم
_گفتم بیرون اون ه.زه هم ببرید وای به حالتون اگه اتفاقی واسش بیوفته اسمتونو از شناسنامم حذف میکنم
همه از خونه رفتن بیرون و کوک موند و خودش یه کوه ناراحتی و غم بعد از اون اتفاقا بعد یک سال پدر کوک بر اثر سکته قلبی از دنیا میره سانا هم دیگه طرف کوک پیدا نشد کوک که بخاطر کارینا مصرف الکلشم کنار گذاشته بود باز هم شروع کرد
پرش به دو سال بعد
۱۱.۱k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.