اسم رمان:عاشق برادر دوستم شدم
اسم رمان:عاشق برادر دوستم شدم
پارت:☠︎︎9☠︎︎
هه سو:هوف ممنون که کاری باهام نکردی {خجالتی}
تهیونگ:هوم خاهش
میا: میشه بیام داخل
تهیونگ: ا.......اره بیا
میا: ببخشید هه سو رو ندیدین {نگران}
تهیونگ: اهم نه ندیدم چطور؟
میا: خ.....خب از دیشب نیستش همه جارو گشتم پیداش نکردم
تهیونگ: اها اوکی برو بگرد ببین کجا پیداش میکنی زود
میا: ب...باشه
تهیونگ: بیا بیرون
هه سو: ممنون
تهیونگ:برای چی
هه سو: چی کی با تو بود همچی رو به خودش میگیره
تهیونگ:پس با کی بودی؟ 🤨
هه سو: با خدا بودم که نجاتم داد
تهیونگ: اوکی،میاااااااااا{داد}
میا: بله چی ش
تهیونگ: دوستت رو پیدا کردم
میا:هه سو{لبخند}
هه سو: ارباب کمک
تهیونگ: برو از خدا کمک بخواه من چیکارم
هه سو: ارباب غلط کردم کمک خوبه {در حال دویدن}
تهیونگ:وایستین {عربده}
(میا و هه سو در همون حالتی که بودن وایستادن)
هه سو/میا: باشه بابا حالا چرا عربده میزنی
تهیونگ:😐
میا/هه سو: از من تقلید نکن
میا/هه سو: یااااااا
تهیونگ:😐
تهیونگ: بیخیال من میرم یادت نره اتاقم رو تمیز کنی
هه سو: اوکی
تهیونگ: نشنیدم
هه سو: چشم ارباب {حرصی}
تهیونگ: انیونگ
(پرش زمانی به شب)
هه سو: ام میگم اسم شما چیه؟؟
تهیونگ: برای چی؟!
هه سو: همین طوری
تهیونگ: چیزی میخوای
هه سو: اره
تهیونگ: چی؟؟
هه سو: میخوام برم مدرسه
تهیونگ: اوکی
هه سو: جدی
تهیونگ: اوهوم
هه سو: م.....ممنون
تهیونگ: هوم
یس میتونم برم مدرسه اره هه هه هه
(فردا)
(هه سو)
از ساعت 6 بیدار شدم رفتم یه دوش گرفتم بعد
رفتم اون ارباب خشن رو بیدار کردم بعد یه دست لباس
مشکی با یه نیم بوت مشکی بعد رفت کیفم رو برداشتم و
صبحانه
تهیونگ: خودم میرسونمت
هه سو: ولی....
تهیونگ: ولی نداره بریم سوار شو
هه سو: اوکی
رفتیم سمت مدرسه
نگهبان در مدرسه رو برای ارباب خشن باز کرد
بدون درنگ لامبورگینی مشکیش رو برد داخل مدرسه
همه دهن هاشون باز مونده بود ارباب خشن یه پوزخند زد و در ماشین رو باز کرد منم پیاده شدم
می یونگ: هه سو خ
تا ارباب خشن رو دید به معنی واقعی خفه شد
هه سو: چیزی گفتی { خنده ضایع}
می یونگ: میخو......میخواستم بگم خوبی چند روزی بود مدرسه نمیومدی
تهیونگ: هه سو بیا
هه سو: جانم
جلوی همه بچه ها دوتا دسته اسکناس در اورد و بهم داد
تهیونگ: هه سو اگر غذای این مدرسه رو بخوری با من طرفی با مدیرت حرف میزنم زنگ بزن کافه یا رستوران هرچی دوست داشتی بخور اوکی
هه سو: اوکی بای
تهیونگ: بای
پیشونیم رو بوسید رفت وا این چش بود نمیدونم🤔🤷♀️
#I_fell_in_love_with_my_friends_brother
#he_ꑄ𝑜
پارت:☠︎︎9☠︎︎
هه سو:هوف ممنون که کاری باهام نکردی {خجالتی}
تهیونگ:هوم خاهش
میا: میشه بیام داخل
تهیونگ: ا.......اره بیا
میا: ببخشید هه سو رو ندیدین {نگران}
تهیونگ: اهم نه ندیدم چطور؟
میا: خ.....خب از دیشب نیستش همه جارو گشتم پیداش نکردم
تهیونگ: اها اوکی برو بگرد ببین کجا پیداش میکنی زود
میا: ب...باشه
تهیونگ: بیا بیرون
هه سو: ممنون
تهیونگ:برای چی
هه سو: چی کی با تو بود همچی رو به خودش میگیره
تهیونگ:پس با کی بودی؟ 🤨
هه سو: با خدا بودم که نجاتم داد
تهیونگ: اوکی،میاااااااااا{داد}
میا: بله چی ش
تهیونگ: دوستت رو پیدا کردم
میا:هه سو{لبخند}
هه سو: ارباب کمک
تهیونگ: برو از خدا کمک بخواه من چیکارم
هه سو: ارباب غلط کردم کمک خوبه {در حال دویدن}
تهیونگ:وایستین {عربده}
(میا و هه سو در همون حالتی که بودن وایستادن)
هه سو/میا: باشه بابا حالا چرا عربده میزنی
تهیونگ:😐
میا/هه سو: از من تقلید نکن
میا/هه سو: یااااااا
تهیونگ:😐
تهیونگ: بیخیال من میرم یادت نره اتاقم رو تمیز کنی
هه سو: اوکی
تهیونگ: نشنیدم
هه سو: چشم ارباب {حرصی}
تهیونگ: انیونگ
(پرش زمانی به شب)
هه سو: ام میگم اسم شما چیه؟؟
تهیونگ: برای چی؟!
هه سو: همین طوری
تهیونگ: چیزی میخوای
هه سو: اره
تهیونگ: چی؟؟
هه سو: میخوام برم مدرسه
تهیونگ: اوکی
هه سو: جدی
تهیونگ: اوهوم
هه سو: م.....ممنون
تهیونگ: هوم
یس میتونم برم مدرسه اره هه هه هه
(فردا)
(هه سو)
از ساعت 6 بیدار شدم رفتم یه دوش گرفتم بعد
رفتم اون ارباب خشن رو بیدار کردم بعد یه دست لباس
مشکی با یه نیم بوت مشکی بعد رفت کیفم رو برداشتم و
صبحانه
تهیونگ: خودم میرسونمت
هه سو: ولی....
تهیونگ: ولی نداره بریم سوار شو
هه سو: اوکی
رفتیم سمت مدرسه
نگهبان در مدرسه رو برای ارباب خشن باز کرد
بدون درنگ لامبورگینی مشکیش رو برد داخل مدرسه
همه دهن هاشون باز مونده بود ارباب خشن یه پوزخند زد و در ماشین رو باز کرد منم پیاده شدم
می یونگ: هه سو خ
تا ارباب خشن رو دید به معنی واقعی خفه شد
هه سو: چیزی گفتی { خنده ضایع}
می یونگ: میخو......میخواستم بگم خوبی چند روزی بود مدرسه نمیومدی
تهیونگ: هه سو بیا
هه سو: جانم
جلوی همه بچه ها دوتا دسته اسکناس در اورد و بهم داد
تهیونگ: هه سو اگر غذای این مدرسه رو بخوری با من طرفی با مدیرت حرف میزنم زنگ بزن کافه یا رستوران هرچی دوست داشتی بخور اوکی
هه سو: اوکی بای
تهیونگ: بای
پیشونیم رو بوسید رفت وا این چش بود نمیدونم🤔🤷♀️
#I_fell_in_love_with_my_friends_brother
#he_ꑄ𝑜
۲۰.۲k
۱۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.