پارت
پارت ۳
ویو ات
بلند شدم و رفتم سر کارم که یه درد بدی توی دلم پیچید بیخیال خودش خوب میشه
اجوما: دخترم حس میکنم حالت خوب نیس( نگران)
ات: ن نه خوبم اجوما ( لبخند مصنوعی)
اجوما: باشههه ( لبخند)
۳ ساعت بعد ساعت ۹:۳۰ شب
ویو ات
کارا که تموم شد خیلی خسته بودم و خواستم بشینم که یه بغض بدی گلومو گرفت هنوزم نمیتونم باور کنم من دیگه دخترنگیمو از دست دادم و رفتم حیاط عمارت ، عمارت یه حیاط خیلی خوشگل و بزرگ داشت رفتم و نشستم پیشه گلای اونجا و باهاشون حرف میزدم
ات: حیح......مامان دلم برات تنگ شده ولی....خودت منو ترک کردی..... هیچوقت زندگی خوبی نداشتم از خودم حالم بهم میخوره چرا من به دنیا امدم د آخه چراااا ( گریه بی صدا)
سوجین:( یکی از خدمتکارای اونجا) نبینم برای ارباب عشوه میای اون ماله منه
ات: چی داری واسه خودت میگی ( گیج)
سوجین: تو فقط میتونی یه زیر خواب باشی ( نیشخند)
ات: دهنتو ببند عوضییی ( یه سیلی محکم بهش زد)
سوجین: چطور جرعت میکنی( خواست به ات سیلی بزنه که......
بابت دیر گذاشتن پارت ها ببخشید 💔
ویو ات
بلند شدم و رفتم سر کارم که یه درد بدی توی دلم پیچید بیخیال خودش خوب میشه
اجوما: دخترم حس میکنم حالت خوب نیس( نگران)
ات: ن نه خوبم اجوما ( لبخند مصنوعی)
اجوما: باشههه ( لبخند)
۳ ساعت بعد ساعت ۹:۳۰ شب
ویو ات
کارا که تموم شد خیلی خسته بودم و خواستم بشینم که یه بغض بدی گلومو گرفت هنوزم نمیتونم باور کنم من دیگه دخترنگیمو از دست دادم و رفتم حیاط عمارت ، عمارت یه حیاط خیلی خوشگل و بزرگ داشت رفتم و نشستم پیشه گلای اونجا و باهاشون حرف میزدم
ات: حیح......مامان دلم برات تنگ شده ولی....خودت منو ترک کردی..... هیچوقت زندگی خوبی نداشتم از خودم حالم بهم میخوره چرا من به دنیا امدم د آخه چراااا ( گریه بی صدا)
سوجین:( یکی از خدمتکارای اونجا) نبینم برای ارباب عشوه میای اون ماله منه
ات: چی داری واسه خودت میگی ( گیج)
سوجین: تو فقط میتونی یه زیر خواب باشی ( نیشخند)
ات: دهنتو ببند عوضییی ( یه سیلی محکم بهش زد)
سوجین: چطور جرعت میکنی( خواست به ات سیلی بزنه که......
بابت دیر گذاشتن پارت ها ببخشید 💔
- ۵۲
- ۰۸ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط