دیوانه بازی p4 :
دیوانه بازی p4 :
ات ویو:
مرت بردم بیرون بردم به یه رستوران شیک که تازه باز شده مدیرشو میشناختم دوران دبیرستان باهم بودیم ولی زیاد صمیمی نبودیم ولی یادمه بهم یه بار اعتراف کرد منم اونموقع نمیدونستم چیکار کنم پس قبول کردم بعد چند ماه کات کردیم یعنی نکه خوش داشته باشم بیام ببینمش ها! از قبل بهش خبر دادم رفتیم منو مرت نشستیم منتظر بودیم گارسون اومد
(مرت- ات+گارسون/)
/خانم هوانگ خوش اومدید چی میل دارید؟
+تا الان سعی نکردم به استیک لب بزنم شاید یه تجربه جدید شه دو تا بشقاب استیک دوتا جام شراب مخلفات بیارید
/چشم(رفت)
-ماشالله اینجا هم شناخته ای خانم هوانگ
+اینارو بیخیال من موندم باهات چیکار کنم..
-یعنی چی
+پدرت تورو به من سپرده با دوست دخترش تو نیویورکه فقط بخاطر اینکه همکار خوبی بود بهش دین دارم اینجایی حالا باید خرابکاری هاتو من جمع کن و بفرستمت مدرسه هوفف🗿
-تو به عنوان چی کنارمی هوم؟
+سوال خوبیه......
-میدونم
+عمه..
-هن؟؟؟
+همین که هست مشکلی داری؟
-ن ولش پوفف..
کوک ویو:
قرار شد منو جیمین بریم یه رستوران خوب بریم که یکم عشق حال کنیم می هی هم خودشو به من چسبوند خواست بیاد منم دیدم که اشکالی نداره و با خودمون میبریمش هوف اهمیت نداره حول مو گرفتمو به سمت حموم رفتم بعد چند مین اومدم بیرون رفتم جلو اینه یکم به خودم نگریدم
_جوون
_دختر بودم میگرفتمت 🇰🇷
لباسمو پوشیدم رفتم پایین جیمین با می هی منتظرم بودن
(جیمین&کوک_می هی*)
&خواستی یساعت دیگه میومدیم
_باشه بسه بریم می هی بده من...
چون می هی بود باید سوار ون میشدیم سوارش شدیم رفتیم رسیدیم می هی دادم دست جیمین
_بگیرش
&چیه نکنه استایلت بهم میخوره
_ببند دهنتو جیمین شی...
&اوکیی
رفتیم رستوران خوبی بود به محض اینکه وارد شدم یه صدا توجهم جلب کرد نگاهم سمتش بودم یه دختر با اندام بینظیری دیدم با یه لباس مشکی تقریبا کوتاه این صورت واسم اشناش............ اها آیش اون دختره دیوونه خدایا صبر به من بده
ات ویو:
بعد از حرفام با مرت رفتیم رو صحنه رستوران سعی کردم بخونم چشمم به جمعیت بود و دنبالش میگشتم
{فردی که نگاهم رو اون باشه بهم ارامش بده}
که چشمم خورد به یه مرد کتشلوار پوشش شیک درسته اون جئون بود چقدر داشت می درخشید! مثل یه ستاره بین هزاران نفر برام می درخشید یه نقطه ارامش؟تو همین حس حال بودم که صدای گریه شدید که توسط فرد بغلش اومد به خودم اومدم و به دختر کوچول ای که بغل پارک بود نگاه کردم اون باید می یه باشه درسته جئون پدر واقعیش نیست! و نقطه ضعف جئون و سود برای منه دقت کرده بودم رسما بهم خیره شدن بود! نکنه فهمیدن اسکل شدی ات ارامش تو حفظ کنننننن😃
ات ویو:
مرت بردم بیرون بردم به یه رستوران شیک که تازه باز شده مدیرشو میشناختم دوران دبیرستان باهم بودیم ولی زیاد صمیمی نبودیم ولی یادمه بهم یه بار اعتراف کرد منم اونموقع نمیدونستم چیکار کنم پس قبول کردم بعد چند ماه کات کردیم یعنی نکه خوش داشته باشم بیام ببینمش ها! از قبل بهش خبر دادم رفتیم منو مرت نشستیم منتظر بودیم گارسون اومد
(مرت- ات+گارسون/)
/خانم هوانگ خوش اومدید چی میل دارید؟
+تا الان سعی نکردم به استیک لب بزنم شاید یه تجربه جدید شه دو تا بشقاب استیک دوتا جام شراب مخلفات بیارید
/چشم(رفت)
-ماشالله اینجا هم شناخته ای خانم هوانگ
+اینارو بیخیال من موندم باهات چیکار کنم..
-یعنی چی
+پدرت تورو به من سپرده با دوست دخترش تو نیویورکه فقط بخاطر اینکه همکار خوبی بود بهش دین دارم اینجایی حالا باید خرابکاری هاتو من جمع کن و بفرستمت مدرسه هوفف🗿
-تو به عنوان چی کنارمی هوم؟
+سوال خوبیه......
-میدونم
+عمه..
-هن؟؟؟
+همین که هست مشکلی داری؟
-ن ولش پوفف..
کوک ویو:
قرار شد منو جیمین بریم یه رستوران خوب بریم که یکم عشق حال کنیم می هی هم خودشو به من چسبوند خواست بیاد منم دیدم که اشکالی نداره و با خودمون میبریمش هوف اهمیت نداره حول مو گرفتمو به سمت حموم رفتم بعد چند مین اومدم بیرون رفتم جلو اینه یکم به خودم نگریدم
_جوون
_دختر بودم میگرفتمت 🇰🇷
لباسمو پوشیدم رفتم پایین جیمین با می هی منتظرم بودن
(جیمین&کوک_می هی*)
&خواستی یساعت دیگه میومدیم
_باشه بسه بریم می هی بده من...
چون می هی بود باید سوار ون میشدیم سوارش شدیم رفتیم رسیدیم می هی دادم دست جیمین
_بگیرش
&چیه نکنه استایلت بهم میخوره
_ببند دهنتو جیمین شی...
&اوکیی
رفتیم رستوران خوبی بود به محض اینکه وارد شدم یه صدا توجهم جلب کرد نگاهم سمتش بودم یه دختر با اندام بینظیری دیدم با یه لباس مشکی تقریبا کوتاه این صورت واسم اشناش............ اها آیش اون دختره دیوونه خدایا صبر به من بده
ات ویو:
بعد از حرفام با مرت رفتیم رو صحنه رستوران سعی کردم بخونم چشمم به جمعیت بود و دنبالش میگشتم
{فردی که نگاهم رو اون باشه بهم ارامش بده}
که چشمم خورد به یه مرد کتشلوار پوشش شیک درسته اون جئون بود چقدر داشت می درخشید! مثل یه ستاره بین هزاران نفر برام می درخشید یه نقطه ارامش؟تو همین حس حال بودم که صدای گریه شدید که توسط فرد بغلش اومد به خودم اومدم و به دختر کوچول ای که بغل پارک بود نگاه کردم اون باید می یه باشه درسته جئون پدر واقعیش نیست! و نقطه ضعف جئون و سود برای منه دقت کرده بودم رسما بهم خیره شدن بود! نکنه فهمیدن اسکل شدی ات ارامش تو حفظ کنننننن😃
۵.۷k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.