چند روز بعد از عملیات یک را دیدم کاغذ و خودکار گرفت

چند روز بعد از عملــــیات یکے را دیدم کاغذ و خودکار گرفتہ بود توی دستش،
هر جا مےرفت همـــراه خودش مےبرد.
از یکے پرسیدم ؛
"چشہ این بچہ؟"
گفت:
آر پی جی زن بوده ،توی عملیات انقــــدر زده که دیگــــــہ نمےشنوه ،
باید براش بنویســــــن.
دیدگاه ها (۱)

آمده بود مرخـــــصے. داشتیم درباره ی منطقه حــرف مےزدیم. لاب...

آخــــــرین باری که می رفت جــــــبهه بدرقه اش کردم وقت رفتن...

اومده بود مرخصی بگیره ، یه نگاهی بهش کرد ، گفت : " میخوای بر...

نشستم جلوش و زل زدم توی چشماش گفتم : " آقا معلم ! برا همسرتو...

رمان سوکوکو _ پارت 17

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط