برده part
﴿ برده ﴾ ۱۰. part
جیمین حرصی پا کوبید روی زمین و به مبل تکیه داد جونگ کوک برعکسبت آرامش جلوش نشسته، و هویون بیخیال نگاه میکرد تا اینکه جونگ کوک نجوا کرد : جیمین تو هنوز نتونستی سایه شب رو پیدا کنی
جیمین با تأکید براینکه پیداش میکنه گفت : من پیداش میکنم
هویون: تو نمیتونی پیداش کنی فقط ارادت زیادی بالاست
جیمین : پیداش میکنم حالا میبینی
جونگ کوک که تا آن لحظه ساکت بود بلاخره شروع به حرف زدن کرد : به نظر من سایه شب ...لحظه ای سکوت کرد نمی توانست تا مطمئن بشه چیزی هم بچه ها بگه پس دوباره حرفش رو پس گرفت .... : یعنی جیمین تو برو منطقه یانگ چئون تک به تک همه جا رو بگرد شاید سرنخی پیدا شد
جیمین : درسته باید برم اونجا
هویون سریع و پر از نگرانی گفت : نه جیمی اونجا خطرناکه شاید بلای سرت بیاره
جیمین که اراده اش زیادی قوی بود پس سریع گفت : نه نمیشه من میرم باید یه سرنخی باشه
جونگ کوک : عجله نکن شاید اون دقیقاً همینو میخواد مطمئنم امشب میره سر منطقه دیگه ای فردا صبح زود برو اونجا شاید چیزی پیدا کردی
جیمین : آره فکره خوبیه فردا توی هر منطقه ای که پوستر زده بود اونجا میرم صبح زود
هویون سریع گفت : منم باهات میام
جیمین : نه نمیخواد خودم میرم
هویون: نه منم باهات میام شاید خطرناک باشه
جونگ کوک از روی مبل بلند شد و کتش رو برداشت بلافاصله روبه جیمین کرد و گفت : اشکالی نداره هویون رو هم با خودت ببر اما سعی کنید در دید خبرنگارها نباشید
جیمین و هویون هم بلند شدن و هر سه آنها از اتاق خارج شدن درحین راه رفتن مشغول حرف زدن بودن جیمین وسط آن دو دونفر بود مثله همیشه
تا این که از شرکت خارج شدند جونگ کوک روبه دوست هایش گفت : شما برید عمارت منم پشته سرتون میام
جیمین : خوب با ما بیا
هویون: آره بیا بهم بریم
جونگ کوک دست روی شونه هویون گذاشت و با مهربانی گفت : یکم میخوام پیاده روی کنم شما برید خونه خودمو به شام میرسونم
با برداشتن دستش از شونه رقیق بچگی هایش سوار ماشین اش شد و آنجا را ترک گفت جیمین و هویون خیلی زود سوار ماشین جیمین شدن و به سمته عمارت رمز و راز حرکت کردن شاید تنها همه راز ها در عمارت دفن شده بودند
........
جیمین حرصی پا کوبید روی زمین و به مبل تکیه داد جونگ کوک برعکسبت آرامش جلوش نشسته، و هویون بیخیال نگاه میکرد تا اینکه جونگ کوک نجوا کرد : جیمین تو هنوز نتونستی سایه شب رو پیدا کنی
جیمین با تأکید براینکه پیداش میکنه گفت : من پیداش میکنم
هویون: تو نمیتونی پیداش کنی فقط ارادت زیادی بالاست
جیمین : پیداش میکنم حالا میبینی
جونگ کوک که تا آن لحظه ساکت بود بلاخره شروع به حرف زدن کرد : به نظر من سایه شب ...لحظه ای سکوت کرد نمی توانست تا مطمئن بشه چیزی هم بچه ها بگه پس دوباره حرفش رو پس گرفت .... : یعنی جیمین تو برو منطقه یانگ چئون تک به تک همه جا رو بگرد شاید سرنخی پیدا شد
جیمین : درسته باید برم اونجا
هویون سریع و پر از نگرانی گفت : نه جیمی اونجا خطرناکه شاید بلای سرت بیاره
جیمین که اراده اش زیادی قوی بود پس سریع گفت : نه نمیشه من میرم باید یه سرنخی باشه
جونگ کوک : عجله نکن شاید اون دقیقاً همینو میخواد مطمئنم امشب میره سر منطقه دیگه ای فردا صبح زود برو اونجا شاید چیزی پیدا کردی
جیمین : آره فکره خوبیه فردا توی هر منطقه ای که پوستر زده بود اونجا میرم صبح زود
هویون سریع گفت : منم باهات میام
جیمین : نه نمیخواد خودم میرم
هویون: نه منم باهات میام شاید خطرناک باشه
جونگ کوک از روی مبل بلند شد و کتش رو برداشت بلافاصله روبه جیمین کرد و گفت : اشکالی نداره هویون رو هم با خودت ببر اما سعی کنید در دید خبرنگارها نباشید
جیمین و هویون هم بلند شدن و هر سه آنها از اتاق خارج شدن درحین راه رفتن مشغول حرف زدن بودن جیمین وسط آن دو دونفر بود مثله همیشه
تا این که از شرکت خارج شدند جونگ کوک روبه دوست هایش گفت : شما برید عمارت منم پشته سرتون میام
جیمین : خوب با ما بیا
هویون: آره بیا بهم بریم
جونگ کوک دست روی شونه هویون گذاشت و با مهربانی گفت : یکم میخوام پیاده روی کنم شما برید خونه خودمو به شام میرسونم
با برداشتن دستش از شونه رقیق بچگی هایش سوار ماشین اش شد و آنجا را ترک گفت جیمین و هویون خیلی زود سوار ماشین جیمین شدن و به سمته عمارت رمز و راز حرکت کردن شاید تنها همه راز ها در عمارت دفن شده بودند
........
- ۴.۲k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط