ماهخاموش

#ماه_خاموش🔞
#پارت۹

دیگه حسابی کلافه شده بودم
وقتی رسیدم فروشگاه
مگی سرپرست بخشمون با توپ پر منتظر من بود
با دیدنم از دور اومد سمتمو گفت
- تو ،تو یه سال گذشته هیچوقت تاخیر نداشتی اونوقت امروز که بازرس اومده باید 20 دقیقه دیر کنی ؟
موهاموعصبی پشت گوشم دادم
بازرس .... اونم امروز
نکنه کار سم باشه بخواد اخراجم کنه ...
منم مثل احمق ها با دیر اومدنم بهونه دستش دادم
- معذرت میخوام از اتوبوس جا موندم
- سریع لباستو عوض کن برو سر کارت ...
سر تکون دادم و رفتم تو رختکن
چون دیر کرده بودم رختکن خالی بود
کوئین از در سمت دیگه وارد شد و با دیدنم گفت
- چرا دیر کردی دزیره ؟ امروز بازرس سلامت روان اومده
بدون توجه به اطرافم تیشرتمو بیرون آوردمو پرت کردم تو کمدم
عادت نداشتم اینجا لباس عوض کنم
اما امروز چون کسی نبود این ریسکو کردم
با کلافگی گفتم
- بازرس سلامت روان دیگه چه کوفتیه
صدای صاف کردن گلو باعث شد هر دو خشک شیم
نیمه لخت بودم برگشتم سمت صدا
- بازرس سلامت روان من هستم خانم مایند ...
پشت در کمدم مخفی شدم
تو گلو خندید
- تو دفترم منتظرتونم
اینو گفتو رفت
یه مرد قد بلند با موهای مجعد نسبتا بلند و عینکی با قاب کلفت مشکی .
هیکل ورزیده اش با اون عینک و موها هم خونی نداشت
صداش اما آشنا بود ،یه آشنایی دور ......
دیدگاه ها (۲)

‍ #ماه_خاموش🔞 #پارت۱۰به کوئین نگاه کردم - گند زدم ...؟سر ت...

‍ #ماه_خاموش🔞 #پارت۱۱در باز شد و با اون پیراهن آبی فرم وارد...

‍ #ماه_خاموش🔞 #پارت۸- مرسی خودم میدونم خندیدو خداحافظی کرد...

‍ #ماه_خاموش🔞 #پارت۷برای همین باید خیلی دقت میکردم با وجود...

زندگی نامعلوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط