عشق یا نفرت؟
عشق یا نفرت؟
part ²⁹
ویو کوک :
انگار اشتباه میگردم....این دختره هم احساس داره....ولی برای من مهم نیست !
به هر حال من ازش بدم میاد اونم خیلی خیلی زیاد!!
ویو ات:
تهیونگ بهم گفت برم خونهی خودش تا پیش هم باشیم....منم وسایلام رو جمع کردم و با تهیونگ رفتیم عمارتش
ات: داداشی
ته: بله آبجی جونم؟
ات: این دوستت جونگکوک....مطمئنی قابل اعتماده؟
ته: اگه قابل اعتماد نبود که منو نجات نمیداد و کمک نمیکرد از دشنمام انتقام بگیرم
ات: اوهوم
ته: ولی ات...تو بچه که بودی دختر خیلی خوبی بودی انقدر بی ادب نبودی هااا
ات: خوب....خودم خواستم بی ادب باشم...تا بتونم از پس خودم بر بیام
ته:که اینطور! ولی ات....با کوک رفتار خوبی داشته باشی هاااا....اون داداشت رو نجات داد نباید باهاش بد حرف بزنی!
ات: باشه داداشی جونم 🥰
فردا :
با داداشم رفتیم عمارت جئون و....
ته: کوک...کوک کجایییی؟
کوک: وایسا هیونگ الان میام
ته: اوکی
ات: داداش من یه دقیقه میخوام برم پیش آجوما زود میام
ته: باشه فقط زود برگرد نمیخوام ازم دور باشی
ات: باشهه
"رفتم پیش آجوما و ازش بابت اون روزا تشکر کردم...بعدش که برگشتم داداشم رو مبل نشسته بود و جونگکوک هم داشت از پله ها میزفت بالا....این موقعیت خوبی بود که ازش عذر خواهی کنم!
ات: جونگکوک!
"که جونگکوک برگشت"
ات: "رفتم پیشش و...."
ات: جونگکوک...میخواستم ازت عذر خواهی کنم....من...خیلی بی ادب بودم و باهات بد حرف میزدم...منو ببخش "سرش پایین بود"
کوک: "این دختره....الان داره از مت عذر خواهی میکنه؟"
کوک: نه...خوب....اشکال نداره
ات: از اینم ممنونم که جون داداش من رو نجات دادی نمیدونم چطور ازت تشکر کنم
کوک: عا...خ..خواهش میکنم...
ات: پس من با اجازتون میرم پیش داداشم "تعظیمی کرد و رفت"
جونگکوک: "اصلا فکرشم نمیکردم بیاد و از من عذر خواهی کنه...در صورتی که من باید ازش عذر خواهی کنم چون اونو بدجور کتک زدم!"
ویو ات:
با تهیونگ یکم خونهی جونگکوک موندیم....وقتی داشتیم میرفتیم...
کوک: ات صبر کن!
ات: بله؟
کوک: اونی که باید عذر خواهی کنه منم...من تو رو خیلی کتک زدم...نمیدونستم خواهر هیونگم هستی...لطفا تو منو ببخش
ات: اشکالی نداره تقصیر خودم بود اگه من بد دهنی نمیکردم تو هم منو نمیزدی....ولی ممنون♡
"و ات و تهیونگ از عمارت جئون بیرون رفتن"
ویو کوک:
انگار داشتن قند تو دلم آب میکردن....این چه حسی بود که من داشتم؟ چرا من اینطوری میشم؟
اصلا این دختره خیلی بد دهن بود چطور در عرض یک روز تغییر کرد؟ هوففف ولش کن برم یه شیرموز بخورم
بچه ها میخواستم دیگه کم کم تمومش کنم اما فکری به ذهنم رسید که اگه اونو اجرا کنم قشنگتر میشه
پس پارت های آخرش نیست♡
تا شب پارت بعدیو نمیزارم♡
part ²⁹
ویو کوک :
انگار اشتباه میگردم....این دختره هم احساس داره....ولی برای من مهم نیست !
به هر حال من ازش بدم میاد اونم خیلی خیلی زیاد!!
ویو ات:
تهیونگ بهم گفت برم خونهی خودش تا پیش هم باشیم....منم وسایلام رو جمع کردم و با تهیونگ رفتیم عمارتش
ات: داداشی
ته: بله آبجی جونم؟
ات: این دوستت جونگکوک....مطمئنی قابل اعتماده؟
ته: اگه قابل اعتماد نبود که منو نجات نمیداد و کمک نمیکرد از دشنمام انتقام بگیرم
ات: اوهوم
ته: ولی ات...تو بچه که بودی دختر خیلی خوبی بودی انقدر بی ادب نبودی هااا
ات: خوب....خودم خواستم بی ادب باشم...تا بتونم از پس خودم بر بیام
ته:که اینطور! ولی ات....با کوک رفتار خوبی داشته باشی هاااا....اون داداشت رو نجات داد نباید باهاش بد حرف بزنی!
ات: باشه داداشی جونم 🥰
فردا :
با داداشم رفتیم عمارت جئون و....
ته: کوک...کوک کجایییی؟
کوک: وایسا هیونگ الان میام
ته: اوکی
ات: داداش من یه دقیقه میخوام برم پیش آجوما زود میام
ته: باشه فقط زود برگرد نمیخوام ازم دور باشی
ات: باشهه
"رفتم پیش آجوما و ازش بابت اون روزا تشکر کردم...بعدش که برگشتم داداشم رو مبل نشسته بود و جونگکوک هم داشت از پله ها میزفت بالا....این موقعیت خوبی بود که ازش عذر خواهی کنم!
ات: جونگکوک!
"که جونگکوک برگشت"
ات: "رفتم پیشش و...."
ات: جونگکوک...میخواستم ازت عذر خواهی کنم....من...خیلی بی ادب بودم و باهات بد حرف میزدم...منو ببخش "سرش پایین بود"
کوک: "این دختره....الان داره از مت عذر خواهی میکنه؟"
کوک: نه...خوب....اشکال نداره
ات: از اینم ممنونم که جون داداش من رو نجات دادی نمیدونم چطور ازت تشکر کنم
کوک: عا...خ..خواهش میکنم...
ات: پس من با اجازتون میرم پیش داداشم "تعظیمی کرد و رفت"
جونگکوک: "اصلا فکرشم نمیکردم بیاد و از من عذر خواهی کنه...در صورتی که من باید ازش عذر خواهی کنم چون اونو بدجور کتک زدم!"
ویو ات:
با تهیونگ یکم خونهی جونگکوک موندیم....وقتی داشتیم میرفتیم...
کوک: ات صبر کن!
ات: بله؟
کوک: اونی که باید عذر خواهی کنه منم...من تو رو خیلی کتک زدم...نمیدونستم خواهر هیونگم هستی...لطفا تو منو ببخش
ات: اشکالی نداره تقصیر خودم بود اگه من بد دهنی نمیکردم تو هم منو نمیزدی....ولی ممنون♡
"و ات و تهیونگ از عمارت جئون بیرون رفتن"
ویو کوک:
انگار داشتن قند تو دلم آب میکردن....این چه حسی بود که من داشتم؟ چرا من اینطوری میشم؟
اصلا این دختره خیلی بد دهن بود چطور در عرض یک روز تغییر کرد؟ هوففف ولش کن برم یه شیرموز بخورم
بچه ها میخواستم دیگه کم کم تمومش کنم اما فکری به ذهنم رسید که اگه اونو اجرا کنم قشنگتر میشه
پس پارت های آخرش نیست♡
تا شب پارت بعدیو نمیزارم♡
۱۹.۱k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.