امتحان زندگی

《امتحان زندگی 》
فصل 2) p⁹⁴

تو پسر منی هرکی هرچی میخوام بگه تو پسر کنی کیم ته یانگ
ته یانگ هنوز دستاش روی صورت پدرش گذاشت بود و با دستش راستش روی لپ پدرش میزد هنوز غرق نگاه کردن پسرش بود که با صدای ا،ت نگاهش رو ازش گرفت و به اون داد
ا،ت : کی اومدی
تهیونگ درحالی گه پسرش توی بغلش بود روی مبل کنارش نشست
تهیونگ : خیلی وقت نمیشه تو چرا اينجا خوابیدی معمولا این وقت روز نمی خوابی نکنه مریض شدی
ا،ت که انگار خواب از سرش پریده به سمته تهیونگ چرخيد و با چشمای که از ذوق برق میزد توی چشماش خیره شد
ا،ت : نه امروز با بینا و دوهی‌ که از دوستای دانشگاه بود رفتیم بیرون حسابی بهمون خوش گذشت و میدونی چی شده اونا هم خیلی خوب باهام کنار اومدن و با هم دوست شدن
با ذوق اینکه روزش چطوری گذاشته تعریف میکرد و تهیونگ درحال که پسرش توی بغلش بود با لبخند نرمی که روی لبش بود به حرفاش گوش میداد
حرفا و کارای اون دختر به شدت براش شیرین بود مخصوصا که بعد از این بوسیدش همش ازش فرار میکرد حالا مقابلش نشسته بود و بدون هیچ مانعی یا فراری توی چشماش نگاه میکرد
...................
با صدای پیام گوشیش هات چاکلت توی دستش روی میز گذاشت و گوشیش رو از روی میز برداشت و با دیدن اسم پدرش روی صفحه گوشی
زود گوشیش رو برداشت و پیام رو باز کرد

[ پسرم میدونم نگران شدی که چرا به تماس هات جواب ندادم سرم خیلی شلوغه تا پس فردا برمیگردم کره و باهم حرف می‌زنیم ]

بعد خوندن پیام نفس عمیقی کشید و گوشیش روی مبل کنار پرت کرد
همسرش که درحال پایین اومدن از پله ها بود با دیدن تهیونگ که چهره اش سردرگم و نگران بود و سرش رو میان دستاش گرفت بود به سمتش‌ رفت و دستش روی شونه اش گذاشت که تهیونگ صورتش رو سمتش برگردوند
ا،ت : اتفاقی اوفتاده نگران به نظر میای
تهیونگ : نه خوبم نگران نباش ته یانگ خوابید
ا،ت : آره خوابید ولی تو انگار خیلی خوب به نظر نمیرسی
تهیونگ نفس عمیقی کشید و از روی مبل بلند شد
تهیونگ : نگران نباش فقد یکم خستم همین شب بخیر
ا،ت مات مبهوت به جای خالی تهیونگ نگاه میکرد غم و ناراحت توی توی چشماش بیش از حد اونو آزوده میکرد حالا که حس توی قلبش رو هم انگار نمیکرد حالا که فکرش رو میکرد تهیونگ تاحالا هيچ وقت ناراحتیش رو با اون درمیان نزاشته بود به تهیونگ که هنوز روی پله ایستاد بود نگاه کرد و افکارش رو پس‌ زد
و پله هارو یکی دوتا رفت بالا که به تهیونگ برسه و اسمش رو صدا زد
ا،ت : تهیونگ...
سراسیم به سمته تهیونگ که وسط پله های ایستاد بود رفت
تهیونگ یا صدای همسرش به سمتش‌ برگشت که دقیقا پشتش ایستاد بود و با برگشتن تهیونگ یک قدم عقب رفت
که نزدیک بود پاش‌از روی پله لیز بخوره که............
دیدگاه ها (۱۲۸)

《 امتحان زندگی 》فصل 2) p⁹⁵ نزدیک بود پاش‌از روی پله لیز بخور...

《 امتحان زندگی 》فصل 2) p⁹⁶حقیقت زندگی همیشه اون چیزی نیست که...

《 امتحان زندگی 》فصل 2 ) p⁹³لبش بود با سردرد نگاهانی اخم‌ بین...

《 امتحان زندگی 》فصل 2) p⁹²د/هان : ولی جای نگرانی زیادی نیست ...

خوندن بدون لایکو کامنت حرامه.you and me P20که ناگهان تهیونگ ...

"سرنوشت "p,18...ویو کوک ۵ ساعت بعد ساعت ۱ ظهر *.ا/ت روی صندل...

آن سوی آینه P36پیشش دراز کشیدم و از پشت بغلش کردم(ویو ا.ت ، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط