امتحان زندگی

《 امتحان زندگی 》
فصل 2) p⁹²

د/هان : ولی جای نگرانی زیادی نیست چون قابل درمان فقد باید فردی پیدا کنید که حاظر بشه هر ماه بهش خون بده توی همچین نوزاد ممکن این مشکل پیش بیاد و از اونجایی که خودتونم میدونید گروه خونی ته یانگ AB..ولی ما این گروه خونی رو الان توی بیمارستان نداریم مس باید یکی رو برای اهدای خون پیدا کنید
تهیونگ : من بهش خون میدم به حر حال گروهی خونی منم همینه
.......
ا،ت : تهیونگ چرا منو آوردی بیرون میخوام پیشه ته یانگ باشم
تهیونگ شونه های همسرش رو گرفت و روی نیمکت که توی پارک جلوی بیمارستان بود نشوند
تهیونگ : یکم آروم باش خودت شنیدی که دکتر گفت حالش خوبه
ا،ت با اعتراض از روی نیمکت بلند شد و توی یک قدمی تهیونگ ایستاد
و با صدای نسبتأ بلند که بغض توش معلوم بود گفت
ا،ت : چطور میتونم آروم باشم اصلا میدونی من توی جه وضعیت هستم من چطور مادری هستم که نتونستم درست از پسرم مراقبت..........
لحظه احساس تنگي نفس کرد و زمان براش از حرکت ایستاد
با قرار گرفتن لبای تهیونگ روی لباش برای لحظه قلبش خالی از هر احساس شد و با چشمای گرد شد اش به چشمای بسته تهیونگ نگاه میکرد
لباش با ريتم خواستی روی لبای اون دختر حرکت می‌کرد
درست که برای ساکت کردن اون دختر لباش روی لبای اون‌ گذاشت ولی اما انگار که خیلی وقتی بود منتظر همچین لحظه بود
دستاش از شونه های همسرش بالا برد و قاب صورتش کرد و سرش رو بیشتر به خود فشرد
انگار نمی‌خواست این لحظه تموم بشه و ازش جدا بشه و مک های عمیقی از لبای می‌گرفت ولی ا،ت دستاش روی هوا مونده بود و هنوز توی شوکه بود و هیچ حرکتی نمیکرد فقد به آرومی چشماش رو بست و صبر کرد نمی‌خواست اون لحظه تموم بشه و اینم نمی‌خواست که ادامه پيدا کنه و نکنه اشتباه ازش سر بزنم
بعد از چند مین تهیونگ ازش جدا شد و به صورتش گر گفته لپ های قرمز اش خیره شد از این همراهی اش نکرد بود تعجب نمیکردم
ولی خوشحال بود که پسش نزده لباش رو به گوش همسرش نزديک کرد و
جوری ‌که نفس های داغش به گوش و گردتش بخوره آروم زمزمه کرد
تهیونگ : تو بهترین مادری هستی که یه بچه آرزوی داشتن رو میتونه داشت باشه پس دیگه هیچ‌ وقت این حرفو نزن
درحالی وه تهیونگ آروم کنار گوشش زمزمه میکرد چشماش رو باز کرد و به صورت تهیونگ که حالا ازش فاصله گرفت بود نگاه کرد و خیره آروم گفت
ا،ت : م..من میرم پیشه ته یانگ
بعد از این حرف صورتش رو به سمته دیگه بچرخه و سعی میکرد تفس هاش که به شدت تند شده بود رو آروم کنه چنگی به قفسه سینه اش شد و به سمته در ورودی بیمارستان حرکت کرد
تهیونگ که هنوز به جای خالی همسرش نگاه میکرد و لبخند محوی روی لبش بود با سردرد نگاهانی اخم‌ بین آبرو هایش نشست
بعد سرگیجه هم بهش اضافه شد
دیدگاه ها (۲)

《 امتحان زندگی 》فصل 2 ) p⁹³لبش بود با سردرد نگاهانی اخم‌ بین...

《امتحان زندگی 》فصل 2) p⁹⁴تو پسر منی هرکی هرچی میخوام بگه تو ...

《 امتحان زندگی 》فصل 2) p⁹¹هر نگرانی به نحوه خودش آزار دهندست...

《 امتحان زندگی 》فصل 2) p⁹⁰تهیونگ : چیکار داری میکنی....ایل د...

شخصیت ها: ا/ت،تهیونگ----------------------------------------...

"سرنوشت "p,18...ویو کوک ۵ ساعت بعد ساعت ۱ ظهر *.ا/ت روی صندل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط