فیک جونگکوک:زیرزمین
فیک جونگکوک:زیرزمین
part⁷⁸
(ا.ت جونگکوک با دکتر از اتاق میرن بیرون دکتر بهشون میگه)
دکتر:حال مادرتون خوب نیست
_چرا چیزی شده؟
دکتر:بله وقتی خانم رو آوردن اینجا از شون آزمایش گرفتیم و جواب آزمایش آمد و مشخص شد که مادرتون سرطان مغز استخوان دارن
+_چیییییی؟
دکتر:بله باید تحت درمان باشند
+سرطان مغز استخوان مامانم چقدر رفته جلو؟
دکتر:وخیم نیست تحت درمان باشن خوب میشن
_خوبه
دکتر:فقط یه نفرتون بیاد فرم شروع درمان رو امضا کنه
_من میام
دکتر:بفرمایید
ویو ا.ت
جونگکوک با دکتر رفت
باورم نمیشه مامان من سرطان مغز استخوان داره
بغض کرده بودم رفتم توی اتاق پیش مامانم
^ا.ت دکتر چی گفت؟
+چیزه...مامان(با چشمای پر از اشک)
^ا.ت چی شده دخترم؟
+مامان(بغضش ترکید گریه کرد رفت مامانشو بغل کرد)
^ا.ت چی شده؟
+(ا.ت در حال گریه کردن توی بغل مامانش)
^ا.ت داری نگرانم میکنی بگو ببینم دکتر چی گفت؟
+مامان...تو..سرطان..مغز..استخوان داری(با لکنک گریه)
^چییییی؟
+مامان(گریه)
^من...سرطان دارم؟
+.....
(ا.ت از بغل مامانش میاد بیرون)
+مامان خوب میشی زیاد وخیم نیست تحت درمان فقط باید باشی
^......
+مامان(میره مانشو بغل میکنه مامانش بغض کرده ولی بخاطر ا.ت گریه نمیکنه)
ویو جونگکوک
باورم نمیشه مامان من سرطان داره
بابای منم سر همین سرطان مُرد
با دکتر رفتم فرم شروع درمان مامانمو امضا کردم از دکتر پرسیدم
_دکتر مامان حالش خوب میشه؟
دکتر:سرطان مادرتون وخیم نیست برای همین نیاز به پیوند زدن نداره اگه وخیم شد باید پیوند بزنیم برای هیمن از فردا درمان رو شروع میکنیم تا نیاز به پیوند زدن نباشه
_خوبه ممنون
دکتر خواهش میکنم
ویو جونگکوک
رفتم سمت اتاق مامانم
بابای من سرطان ش وخیم بود اینقدر وخیم بود که گفتند نمیشه پیوند زد ولی خدارو شکر حالم مامانم اینطور نیست این یکم از نگرانیم رو کم کرد
رفتم در اتاق مامانمو باز کردم که دیدم ا.ت مامان رو بغل کرده بعد از بغل مامان آمد بیرون
^حالا باید چیکار کنیم؟
+از فردا درمان شروع میشه نگران نباش
^خوبه پس شما دیگه برید
_کی گفته قراره بریم من پیشت میمونم مامان
^نمیخوا نیازی نیست دکترا هستند شما خسته میشد
_خسته نمیشیم پیشت می مونم
^باشه(لبخند)
ویو ا.ت
منو جونگکوک پیش مامانم موندیم توی اون اتاق یه مبل ۳نفره بود من جونگکوک نشسته خوابیدم
فردا صبح
ویو ا.ت
امروز درمان مامانم شروع میشه من دکترم بخاطر همین میخوام که پزشک خصوصی مامانم باشم کل درمان حواسم به مامانم باشه برای همین رفتم خونه ای خودم یه دوش گرفتم موهامو خشک کردم لباس پوشیدم(اسلاید۲)بعد سوار ماشین شدم رفتم سمت بیمارستان و فرم پزشکی رو پوشیدم رفتم توی اتاق مامانم جونگکوک اونجا بود لباساش عوض شده بود اونم مثل من رفته بود دوباره آمده بود
part⁷⁸
(ا.ت جونگکوک با دکتر از اتاق میرن بیرون دکتر بهشون میگه)
دکتر:حال مادرتون خوب نیست
_چرا چیزی شده؟
دکتر:بله وقتی خانم رو آوردن اینجا از شون آزمایش گرفتیم و جواب آزمایش آمد و مشخص شد که مادرتون سرطان مغز استخوان دارن
+_چیییییی؟
دکتر:بله باید تحت درمان باشند
+سرطان مغز استخوان مامانم چقدر رفته جلو؟
دکتر:وخیم نیست تحت درمان باشن خوب میشن
_خوبه
دکتر:فقط یه نفرتون بیاد فرم شروع درمان رو امضا کنه
_من میام
دکتر:بفرمایید
ویو ا.ت
جونگکوک با دکتر رفت
باورم نمیشه مامان من سرطان مغز استخوان داره
بغض کرده بودم رفتم توی اتاق پیش مامانم
^ا.ت دکتر چی گفت؟
+چیزه...مامان(با چشمای پر از اشک)
^ا.ت چی شده دخترم؟
+مامان(بغضش ترکید گریه کرد رفت مامانشو بغل کرد)
^ا.ت چی شده؟
+(ا.ت در حال گریه کردن توی بغل مامانش)
^ا.ت داری نگرانم میکنی بگو ببینم دکتر چی گفت؟
+مامان...تو..سرطان..مغز..استخوان داری(با لکنک گریه)
^چییییی؟
+مامان(گریه)
^من...سرطان دارم؟
+.....
(ا.ت از بغل مامانش میاد بیرون)
+مامان خوب میشی زیاد وخیم نیست تحت درمان فقط باید باشی
^......
+مامان(میره مانشو بغل میکنه مامانش بغض کرده ولی بخاطر ا.ت گریه نمیکنه)
ویو جونگکوک
باورم نمیشه مامان من سرطان داره
بابای منم سر همین سرطان مُرد
با دکتر رفتم فرم شروع درمان مامانمو امضا کردم از دکتر پرسیدم
_دکتر مامان حالش خوب میشه؟
دکتر:سرطان مادرتون وخیم نیست برای همین نیاز به پیوند زدن نداره اگه وخیم شد باید پیوند بزنیم برای هیمن از فردا درمان رو شروع میکنیم تا نیاز به پیوند زدن نباشه
_خوبه ممنون
دکتر خواهش میکنم
ویو جونگکوک
رفتم سمت اتاق مامانم
بابای من سرطان ش وخیم بود اینقدر وخیم بود که گفتند نمیشه پیوند زد ولی خدارو شکر حالم مامانم اینطور نیست این یکم از نگرانیم رو کم کرد
رفتم در اتاق مامانمو باز کردم که دیدم ا.ت مامان رو بغل کرده بعد از بغل مامان آمد بیرون
^حالا باید چیکار کنیم؟
+از فردا درمان شروع میشه نگران نباش
^خوبه پس شما دیگه برید
_کی گفته قراره بریم من پیشت میمونم مامان
^نمیخوا نیازی نیست دکترا هستند شما خسته میشد
_خسته نمیشیم پیشت می مونم
^باشه(لبخند)
ویو ا.ت
منو جونگکوک پیش مامانم موندیم توی اون اتاق یه مبل ۳نفره بود من جونگکوک نشسته خوابیدم
فردا صبح
ویو ا.ت
امروز درمان مامانم شروع میشه من دکترم بخاطر همین میخوام که پزشک خصوصی مامانم باشم کل درمان حواسم به مامانم باشه برای همین رفتم خونه ای خودم یه دوش گرفتم موهامو خشک کردم لباس پوشیدم(اسلاید۲)بعد سوار ماشین شدم رفتم سمت بیمارستان و فرم پزشکی رو پوشیدم رفتم توی اتاق مامانم جونگکوک اونجا بود لباساش عوض شده بود اونم مثل من رفته بود دوباره آمده بود
۷.۴k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.