فیک جونگکوک:زیرزمین
فیک جونگکوک:زیرزمین
part⁷⁹
ویو جونگکوک
رفتم خونه یه دوش گرفتن موهامو خشک کردم لباس پوشیدم رفتم بیمارستان
ا.ت هنوز نیومده بود
رفتم نشستم صندلی کنار تخت مامانم
با مامان حرف میزدیم به بعضی از حرفامون میخندیدیم
بعد در اتاق باز شد ا.ت آمد توی اتاق
+مامان چطوری؟
^خوبم دخترم
_بیدار شدم نبودی کجا رفتی؟
+رفتم خونه لباسامو عوض کردم آمدم
(یه دکتر میاد توی اتاق)
دکتر:خب خانم یون آ حالتون چطوره؟
^خوبم ممنون
دکتر:خب اگه آماده هستید بریم سراغ درمان
^بله آمادام
دکتر:خب خوبه ا.ت درمان رو شروع میکنیم
+باشه
+جونگکوک تو دیگه باید بری بیرون
_آهان باشه
(جونگکوک گونه ای مامانشو میبوسه میره از اتاق بیرون)
+خب مامان خوبن دیگه شروع میکنیم باید ازت آزمایش بگیریم
^باشه
+امروز یکم خسته میشی ولی بعدش خوب میتونی استراحت کنی
^باشه
دکتر:خب دیگه شروع کنیم
+باشه
ویو ا.ت
امروز از مامانم آزمایش گرفتم بعد رفتیم توی اتاق دیگه چند تا کار برای درمان انجام دادیم از ساعت۸صبح تا ساعت۱۰شب فقط داشتم کار میکردم
درمان مامانم امروز ساعت۶ تموم شد
منم تا ساعت۱۰ داشتم آزمایش مامانمو چک میکردم یه چند تا بیمار رو معاینه کردم
خیلی خسته شده بودم
از صبح که توی خونه صبحونه خوردم تا الان چیزی نخوردم
خیلی گشنمه
از جام بلند شدم از اتاق رفتم بیرون یه سر به مامانم زدم داشت تلویزیون میدید
حالش خوب
بعد رفتم سوار آسانسور شدم رفتم طبقه ی بالا رفتم سالن سالن غذا خوری سالن غذا خوری بیمارستان خیلی بزرگ بود ولی فقط چند نفر اونجا بودن
یه چند نفر دکتر بودن یه چند نفری فرد عادی بودن
من رفتم روی میزی که کنار پنجره ای بزرگ سالن بود نشستم بعد غذا سفارش دادم خب یکم طول میکشید برای همین رفتم توی گوشیم بعد یکی کنارم نشست که دیدم..
هیون پیشم نشسته
هیون همکار من و همچنین دوست دانشگاه من توی ایتالیا ست
هیون همیشه توی ایتالیا وقتی دانشگاه میرفتیم پیش من مینشست
وقتی میخواستیم با دخترا توی ایتالیا بریم بیرون
هیون و دوستاش هم با ما میومدن
بعد وقتی که برگشتم کره هیون۲ماه بعد آمد کره و من هیون توی یه بیمارستان همکار شدیم
و هیون هم دوستم هم همکارم
(علامت هیون*)
*چطوری؟
+خوبم تو چطوری یون یون؟(یون یون لقبیه که ا.ت روش گذاشته و هیون گفته که کسی جز ا.ت حق اینکه بهش یون یون بگه رو نداره)
*(هیون میخنده)خوبم
+چرا میخندی؟
*از اینکه بهم میگی یون یون خوشم میاد
+واقعا؟
*اره همیشه اینطوری صدام کن
+معلومه که خیلی خوشت امده وقتی که گفتی کسی جز من نمیتونه اینطوری صدات کنه
*خب معلومه من خوشم میاد
ویو ا.ت
داشتیم همین طوری با هیون حرف میزدیم میخندیدیم
part⁷⁹
ویو جونگکوک
رفتم خونه یه دوش گرفتن موهامو خشک کردم لباس پوشیدم رفتم بیمارستان
ا.ت هنوز نیومده بود
رفتم نشستم صندلی کنار تخت مامانم
با مامان حرف میزدیم به بعضی از حرفامون میخندیدیم
بعد در اتاق باز شد ا.ت آمد توی اتاق
+مامان چطوری؟
^خوبم دخترم
_بیدار شدم نبودی کجا رفتی؟
+رفتم خونه لباسامو عوض کردم آمدم
(یه دکتر میاد توی اتاق)
دکتر:خب خانم یون آ حالتون چطوره؟
^خوبم ممنون
دکتر:خب اگه آماده هستید بریم سراغ درمان
^بله آمادام
دکتر:خب خوبه ا.ت درمان رو شروع میکنیم
+باشه
+جونگکوک تو دیگه باید بری بیرون
_آهان باشه
(جونگکوک گونه ای مامانشو میبوسه میره از اتاق بیرون)
+خب مامان خوبن دیگه شروع میکنیم باید ازت آزمایش بگیریم
^باشه
+امروز یکم خسته میشی ولی بعدش خوب میتونی استراحت کنی
^باشه
دکتر:خب دیگه شروع کنیم
+باشه
ویو ا.ت
امروز از مامانم آزمایش گرفتم بعد رفتیم توی اتاق دیگه چند تا کار برای درمان انجام دادیم از ساعت۸صبح تا ساعت۱۰شب فقط داشتم کار میکردم
درمان مامانم امروز ساعت۶ تموم شد
منم تا ساعت۱۰ داشتم آزمایش مامانمو چک میکردم یه چند تا بیمار رو معاینه کردم
خیلی خسته شده بودم
از صبح که توی خونه صبحونه خوردم تا الان چیزی نخوردم
خیلی گشنمه
از جام بلند شدم از اتاق رفتم بیرون یه سر به مامانم زدم داشت تلویزیون میدید
حالش خوب
بعد رفتم سوار آسانسور شدم رفتم طبقه ی بالا رفتم سالن سالن غذا خوری سالن غذا خوری بیمارستان خیلی بزرگ بود ولی فقط چند نفر اونجا بودن
یه چند نفر دکتر بودن یه چند نفری فرد عادی بودن
من رفتم روی میزی که کنار پنجره ای بزرگ سالن بود نشستم بعد غذا سفارش دادم خب یکم طول میکشید برای همین رفتم توی گوشیم بعد یکی کنارم نشست که دیدم..
هیون پیشم نشسته
هیون همکار من و همچنین دوست دانشگاه من توی ایتالیا ست
هیون همیشه توی ایتالیا وقتی دانشگاه میرفتیم پیش من مینشست
وقتی میخواستیم با دخترا توی ایتالیا بریم بیرون
هیون و دوستاش هم با ما میومدن
بعد وقتی که برگشتم کره هیون۲ماه بعد آمد کره و من هیون توی یه بیمارستان همکار شدیم
و هیون هم دوستم هم همکارم
(علامت هیون*)
*چطوری؟
+خوبم تو چطوری یون یون؟(یون یون لقبیه که ا.ت روش گذاشته و هیون گفته که کسی جز ا.ت حق اینکه بهش یون یون بگه رو نداره)
*(هیون میخنده)خوبم
+چرا میخندی؟
*از اینکه بهم میگی یون یون خوشم میاد
+واقعا؟
*اره همیشه اینطوری صدام کن
+معلومه که خیلی خوشت امده وقتی که گفتی کسی جز من نمیتونه اینطوری صدات کنه
*خب معلومه من خوشم میاد
ویو ا.ت
داشتیم همین طوری با هیون حرف میزدیم میخندیدیم
۵.۱k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.