pt17
#pt17
خدمتکار یه سینی آورد کوک همه شیشه هارو همونجا ریخت حتی خورده هاش رو جمع کرد و همرو داد دست اون خدمتکار
_دفع آخرت باشه بی فکری میکنی
....بله ارباب دیگه تکرار نمیشه
کوک به سمت سوفیا رفت و با دیدن لباس صورتی رنگی که تنشه که یزره از خط سینشو بیرون بود و آستیناش بندی بود قشنگ شونه ها سفیدشو به نمایش گذاشته بود
+بیا صبحونه بخوریم عشقم
_باشه
کوک رو صندلی نشست سوفیا هم رفت و رو یکی از پاهای کوک نشست و پسرک هم کمر باریک دخترک رو گرفت و شروع کردن غذا خوردن بعد از صبحونه سوفیا رفت و مال خودش و کوک قهوه درست کرد کوک هم مشغول کار کردن بود یا داشت با تلفن راجب کارش حرف میزد سوفیا رو مبل کنار کوک نشست و همونطور خودشو جا کرد تو بغلش که کوک هم دستشو دور شونه سوفیا انداخت و نوازش کرد سوفیا سرش رو بالا آورد همونطور که سرش به سینش چسبیده بود به صورتش زل زده بود کوک توجهش به نگاه سوفیا جلب شد و لبخندی زد
_گوش کن بعدا بهت زنگ میزنم سرم شلوغه
بعد از اینکه قطع کرد سوفیا گوشیو ازش گرفت و انداخت کنار پسرک سرشو نزدیک صورت سوفیا کرد گونش رو نوازش کرد
_میدونی اونجوری نگام میکنی دیوونه میشم
+خواستم توجهت بهم جلب شه تا شاید ذهنت از این کار خالی شه و فقط به من فکر کنی
_مگه میشه به دلبرکم توجه نکنم الویتم قبل از هرچیز تویی موش کوچولو
کوک لباشو رو لبای سوفیا محکم چسبوند و آروم مک میزد دخترک هم همراهی میکرد
_اوممم خیلی خوشمزه و نرمن دلم میخواد تا شب بخورمت اوممم
+قهوت یخ میکنه کوکی
_اووو اصلا هواسم نبود
کوک از سوفیا جدا شد اول قهوه سوفیا رو داد دستش بعد قهوه خودش رو برداشت
_فردا باید باهام بیای به عنوان وکیلم
+وایییی واقعا؟
_اوهوم
+عالیه پس قرار نیست تو خونه بمونم
_قرارم نیست وقتی میای اونجا راحت باشی کوچولو باید خیلی هواست باشه قراره با یکی معامله کنم
خدمتکار یه سینی آورد کوک همه شیشه هارو همونجا ریخت حتی خورده هاش رو جمع کرد و همرو داد دست اون خدمتکار
_دفع آخرت باشه بی فکری میکنی
....بله ارباب دیگه تکرار نمیشه
کوک به سمت سوفیا رفت و با دیدن لباس صورتی رنگی که تنشه که یزره از خط سینشو بیرون بود و آستیناش بندی بود قشنگ شونه ها سفیدشو به نمایش گذاشته بود
+بیا صبحونه بخوریم عشقم
_باشه
کوک رو صندلی نشست سوفیا هم رفت و رو یکی از پاهای کوک نشست و پسرک هم کمر باریک دخترک رو گرفت و شروع کردن غذا خوردن بعد از صبحونه سوفیا رفت و مال خودش و کوک قهوه درست کرد کوک هم مشغول کار کردن بود یا داشت با تلفن راجب کارش حرف میزد سوفیا رو مبل کنار کوک نشست و همونطور خودشو جا کرد تو بغلش که کوک هم دستشو دور شونه سوفیا انداخت و نوازش کرد سوفیا سرش رو بالا آورد همونطور که سرش به سینش چسبیده بود به صورتش زل زده بود کوک توجهش به نگاه سوفیا جلب شد و لبخندی زد
_گوش کن بعدا بهت زنگ میزنم سرم شلوغه
بعد از اینکه قطع کرد سوفیا گوشیو ازش گرفت و انداخت کنار پسرک سرشو نزدیک صورت سوفیا کرد گونش رو نوازش کرد
_میدونی اونجوری نگام میکنی دیوونه میشم
+خواستم توجهت بهم جلب شه تا شاید ذهنت از این کار خالی شه و فقط به من فکر کنی
_مگه میشه به دلبرکم توجه نکنم الویتم قبل از هرچیز تویی موش کوچولو
کوک لباشو رو لبای سوفیا محکم چسبوند و آروم مک میزد دخترک هم همراهی میکرد
_اوممم خیلی خوشمزه و نرمن دلم میخواد تا شب بخورمت اوممم
+قهوت یخ میکنه کوکی
_اووو اصلا هواسم نبود
کوک از سوفیا جدا شد اول قهوه سوفیا رو داد دستش بعد قهوه خودش رو برداشت
_فردا باید باهام بیای به عنوان وکیلم
+وایییی واقعا؟
_اوهوم
+عالیه پس قرار نیست تو خونه بمونم
_قرارم نیست وقتی میای اونجا راحت باشی کوچولو باید خیلی هواست باشه قراره با یکی معامله کنم
۱۳.۱k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.