pt21
#pt21
کوک اصلحشو سمت ویکتور گرفت
+کوک خواهش میکنم آروم باش
_هیششش
ک.و:واووو باعث افتخارمه تونستم جئون جونگ کوک بزرگ رو به زانو بنشونم
ویکتور از جاش بلند شد
ک.و:گوش کن جئون اگه الان اون دختر رو بهم بدی دو برابر ثروتی که میخوای بهت میرسه
کوک قه قه بلندی زد
_میبینی چقدر این آدم احمقه که فکر کرده با پولش من تو رو بهش میدم
+کوک خواهش میکنم ب بیا فرار کنیم ما از اینجا میریم حتی اگه شماهم اینو بخواید من نمیخوام
ک.و:مگه دسته خودته کوچولو
+همین که شنیدی
سوفیا دست کوک رو گرفت وقتی خواستن برن ویکتور سوتی زد که تمام بادیگارداش ریختن جلوشون کوک سوفیا رو پشت خودش قایم کرد و اصلحشو گرفت سمتشون
+کوک م من میترسم
_نترس من اینجام
ک.و:ای احمقا واقعا فکر کردید برا معامله اینجایید جئون میمیره تمام مال و اموالش اللخصوص دختر کوچولوش مال من میشه
_شده بکشیمم نمیزارم حتی انگوشتت بهش بخوره
ک.و:بگیریدش
یه بادیگارد خواست بیاد جلو که کوک بهش تیر زد و کشتش
همون موقع از یقه سوفیا گرفت و روی سرش اصلحه
+کوک
_سوفیا دسته کثیفتو بهش نزن حروم زاده(عربده)
....بهتره اصلحتو بندازی زمین وگرنه خانوم کوچولوت میمیره
+اینکارو نکن کوک
....بنداز اصلحتو(داد)
کوک چشماشو بست زانو زد و اصلحشو انداخت زمین سوفیا نتونست تحمل کنه و محکم دست اون بادیگارد رو گاز گرفت اصلحشو از دستش کشید و برگشت یه تیر تو مغزش خالی کرد
کوک اصلحشو سمت ویکتور گرفت
+کوک خواهش میکنم آروم باش
_هیششش
ک.و:واووو باعث افتخارمه تونستم جئون جونگ کوک بزرگ رو به زانو بنشونم
ویکتور از جاش بلند شد
ک.و:گوش کن جئون اگه الان اون دختر رو بهم بدی دو برابر ثروتی که میخوای بهت میرسه
کوک قه قه بلندی زد
_میبینی چقدر این آدم احمقه که فکر کرده با پولش من تو رو بهش میدم
+کوک خواهش میکنم ب بیا فرار کنیم ما از اینجا میریم حتی اگه شماهم اینو بخواید من نمیخوام
ک.و:مگه دسته خودته کوچولو
+همین که شنیدی
سوفیا دست کوک رو گرفت وقتی خواستن برن ویکتور سوتی زد که تمام بادیگارداش ریختن جلوشون کوک سوفیا رو پشت خودش قایم کرد و اصلحشو گرفت سمتشون
+کوک م من میترسم
_نترس من اینجام
ک.و:ای احمقا واقعا فکر کردید برا معامله اینجایید جئون میمیره تمام مال و اموالش اللخصوص دختر کوچولوش مال من میشه
_شده بکشیمم نمیزارم حتی انگوشتت بهش بخوره
ک.و:بگیریدش
یه بادیگارد خواست بیاد جلو که کوک بهش تیر زد و کشتش
همون موقع از یقه سوفیا گرفت و روی سرش اصلحه
+کوک
_سوفیا دسته کثیفتو بهش نزن حروم زاده(عربده)
....بهتره اصلحتو بندازی زمین وگرنه خانوم کوچولوت میمیره
+اینکارو نکن کوک
....بنداز اصلحتو(داد)
کوک چشماشو بست زانو زد و اصلحشو انداخت زمین سوفیا نتونست تحمل کنه و محکم دست اون بادیگارد رو گاز گرفت اصلحشو از دستش کشید و برگشت یه تیر تو مغزش خالی کرد
۱۳.۶k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.