پارت 15
پارت 15
مادر رایان: دخترم چند سالته
من:30
مادر رایان:ازدواج کردی
بابای رایان:حاج خانم
من:نخیر
رایان جوری نگام کرد
من:نامزد دارم
مادر رایان: اها خوشبخت بشین
پدر رایان :نامزت میزاره که به ما کمک کنین
من:خب اجازه گرفتم تازه نامزدم ایتالیا هستش
مادر رایان: خارجی
من:نه ایرانی اما اونجاس منم چند وقت دیگه میرم
مادر رایان : پدر و مادرت چی
من: 7پیش از دست دادمشون
مادر رایان :وای خدا ببخشید رایان پاشو برو پیش بابات
جای رایان نشست بقلم کرد
من:ببخشید اقا من شما جای ندیدم
پدر رایان پوست خند زد :چرا 7پیش تو اتاق باز جویی پرونده متین
من:اها
مادر رایان: قبلا هم کمک کرده بودی
من: بله اما ندونسته
پدر رایان : نمی دونستی این شد
من:مشکلتون چیه با من
پدر رایان: اومدین اگاهی نه عروسی که این جوری لباس پوشیدین تو عروسی هم کسی اینو نمی پوشه
رایان:بابا
مادر رایان:این چه حرفی حاج اقا
من: فکر نکنم به شما باید جواب بدم هر جور بخواهم تیپ میزنم تازه شما مگه عروسی هاتون قاتی اینو میگین
رایان:رویا متوجه حرف بشو
سرهنگ : رویا جان چی شده
من: با اجازه من میرم به امیر بگین وسایل منو بیاره خونه
پدر رایان : بدبخت امیر می خواهد برای یه دختر نه شایدم دختر نباشی هر چی باشه پدر و مادر بالا سرت نبوده
امیر اومد تو
من:چی گفتین
مادر رایان : چه خبره اینجا هفت سال پیش چی شده حاج اقا چرا این جوری صحبت می کنی
سرهنگ: علی حرفتو بفهم
منرفتم جلوش موندم: ببین یه بار میگم تا بفهمی پدر و مادر من شهید شدن دوم من تا الان نزاشتم کسی بهم بی احترامی کنه بس چون با رایان رفیقم بهت حرف نمی زنم چون ادب نداری خیلی بده که ادم سنش بالا باشه هنوز ادب بلد نباشه حق میدم چون تو باغ وحش بودی تازه من دختر باشم یا زن به تو چه.
پدر رایان عصبی بوداا
سرهنگ: رویا جان
من:تازه منتظر باش ازت شکایت می کنم بابت حرفت
الهام : به بند1234 بی احترامی و تهمت زدن و ابرو ریزی به دوسال حبس میرین
پدر رایان :شما
الهام: من وکیل خانم راد هستم
حمایت و لایک♥و کامنت یادتون نرهه
مادر رایان: دخترم چند سالته
من:30
مادر رایان:ازدواج کردی
بابای رایان:حاج خانم
من:نخیر
رایان جوری نگام کرد
من:نامزد دارم
مادر رایان: اها خوشبخت بشین
پدر رایان :نامزت میزاره که به ما کمک کنین
من:خب اجازه گرفتم تازه نامزدم ایتالیا هستش
مادر رایان: خارجی
من:نه ایرانی اما اونجاس منم چند وقت دیگه میرم
مادر رایان : پدر و مادرت چی
من: 7پیش از دست دادمشون
مادر رایان :وای خدا ببخشید رایان پاشو برو پیش بابات
جای رایان نشست بقلم کرد
من:ببخشید اقا من شما جای ندیدم
پدر رایان پوست خند زد :چرا 7پیش تو اتاق باز جویی پرونده متین
من:اها
مادر رایان: قبلا هم کمک کرده بودی
من: بله اما ندونسته
پدر رایان : نمی دونستی این شد
من:مشکلتون چیه با من
پدر رایان: اومدین اگاهی نه عروسی که این جوری لباس پوشیدین تو عروسی هم کسی اینو نمی پوشه
رایان:بابا
مادر رایان:این چه حرفی حاج اقا
من: فکر نکنم به شما باید جواب بدم هر جور بخواهم تیپ میزنم تازه شما مگه عروسی هاتون قاتی اینو میگین
رایان:رویا متوجه حرف بشو
سرهنگ : رویا جان چی شده
من: با اجازه من میرم به امیر بگین وسایل منو بیاره خونه
پدر رایان : بدبخت امیر می خواهد برای یه دختر نه شایدم دختر نباشی هر چی باشه پدر و مادر بالا سرت نبوده
امیر اومد تو
من:چی گفتین
مادر رایان : چه خبره اینجا هفت سال پیش چی شده حاج اقا چرا این جوری صحبت می کنی
سرهنگ: علی حرفتو بفهم
منرفتم جلوش موندم: ببین یه بار میگم تا بفهمی پدر و مادر من شهید شدن دوم من تا الان نزاشتم کسی بهم بی احترامی کنه بس چون با رایان رفیقم بهت حرف نمی زنم چون ادب نداری خیلی بده که ادم سنش بالا باشه هنوز ادب بلد نباشه حق میدم چون تو باغ وحش بودی تازه من دختر باشم یا زن به تو چه.
پدر رایان عصبی بوداا
سرهنگ: رویا جان
من:تازه منتظر باش ازت شکایت می کنم بابت حرفت
الهام : به بند1234 بی احترامی و تهمت زدن و ابرو ریزی به دوسال حبس میرین
پدر رایان :شما
الهام: من وکیل خانم راد هستم
حمایت و لایک♥و کامنت یادتون نرهه
۴.۷k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.