پارت 16
پارت 16
الان تو اتاق امیر بودیم
من:الهام تو اینجا چیکار می کنی
امیر با خنده: اومده بود شوهرشو ببینه که صدای دادو فریاد تو شنید راستی پدر سرهنگ در اوردیااا فکر کن به یه سرهنگ قانون یاد بدی وای خداااا
الهام:اره بابا تازه رایان از عصبانیت حرف نمی زد
من:اون هیچ وقت حرف نمیزنه
بعد یه عالمه چرت و پرت رفتم خونه خسته جنازه
امروز روز موعوده روز معموریت و انتقام سرهنگ برام یه سرویس نقره ای فرستاد که توش گفت جی پی اس و چی به چیه
دیشب با سام صحبت کردم می گفت همه چی هماهنگه خخخخ رایان و امیرسام ببینیدچه اشی پختم براتون
یه لباس مجلسی بلند پوشیدم مشکی و اکلینی اصلا برق میزد لعنتی یه ارایش غلیظ قهوی تیره کردم موهامم باز گذاشتم یه کیف هم رنگ لباسم برداشتم کفشم همون رنگی بود
راه اوفتادم رایان تو ماشین بودش
تا سوار شدم رایان به این لباس میای
من:اوهوم
رایان:استین نداره کنارشم که پاره اس تازه یکمم بدن نماس
من:به نظر من خوبه
رایان یه اسلحه بهم داد
رایان:ممکنه نیازت نشه اما خوبه داشته باشی
بعد یه ساعت رسیدیم یه خونه که نه عمارت بزرگ بودش که تو حیاط پر ماشینای که اصلا ندیدبوده امشون
رفتیم تو
امیرسام:سلام بانوی دلبر
من:سلام
دست دادیم
امیرسام:بس ایشون برادرتونه چه جذاب
رایان:ممنون
امیرسام:کاش رویا جان خواهر من بودش هی خدا شانس بده
رایان لبخند زد فقدر
من:رﺋیستون کجاست
امیرسام:همیشه تو مهمونی ها درباره کار حرف میزنید
من:اره
امیرسام دنبالم بیاین
رفتیم پیش یه مرد جذاب لعنتی چی بودش چه هیجلی چه قیافه ای
امیرسام:قربان ایشون رویا راد هستن رﺋیس شرکت بزرگ صادرات دارو
رﺋیس :سلام
انگار اونم محو من شده بودش
من:سلام رویا راد هستم از دیدنتون خوشحالم
رﺋیس :مثل اسمتون رویایی هستین
من:ممنون
رﺋیس :بشینید خب امیرسام درباره کارا گفتن تازه درباره این که می خواهین خودتون شخصن تولید کارو ببینید منم مشکلی ندارم
من:ممنونم متما همکاری خوبی خواهیم داشت
یه ساعت درباره چرت پرت حرف میزنیم معلومه که این رﺋیس نیستش چند تا سوال پرسیدم یه چیزای چرت بهم گفت
ردیان: وقتشه سرهنگ گفتش امیر اومده تو عمارت
من:اوکی
به امیرسام چشمک زدم
که یهو صدای ایست اومدش و یه عالمه پلیس نقش زمین شدن فقدر امیرو رایان با اسلحه مونده بودن
منم با کمال میل نشسته بودم مشروب می خوردم اسلحه ای رایان و امیر گرفتن زانو زدن
امیر:رویا تو
من:چی من چی بهترین کارو کردم
رایان:واقعا کثیفی
من:شاید به تو رفتم
امیرسام:ببرینش
حمایت و کامنت و لایک♥
الان تو اتاق امیر بودیم
من:الهام تو اینجا چیکار می کنی
امیر با خنده: اومده بود شوهرشو ببینه که صدای دادو فریاد تو شنید راستی پدر سرهنگ در اوردیااا فکر کن به یه سرهنگ قانون یاد بدی وای خداااا
الهام:اره بابا تازه رایان از عصبانیت حرف نمی زد
من:اون هیچ وقت حرف نمیزنه
بعد یه عالمه چرت و پرت رفتم خونه خسته جنازه
امروز روز موعوده روز معموریت و انتقام سرهنگ برام یه سرویس نقره ای فرستاد که توش گفت جی پی اس و چی به چیه
دیشب با سام صحبت کردم می گفت همه چی هماهنگه خخخخ رایان و امیرسام ببینیدچه اشی پختم براتون
یه لباس مجلسی بلند پوشیدم مشکی و اکلینی اصلا برق میزد لعنتی یه ارایش غلیظ قهوی تیره کردم موهامم باز گذاشتم یه کیف هم رنگ لباسم برداشتم کفشم همون رنگی بود
راه اوفتادم رایان تو ماشین بودش
تا سوار شدم رایان به این لباس میای
من:اوهوم
رایان:استین نداره کنارشم که پاره اس تازه یکمم بدن نماس
من:به نظر من خوبه
رایان یه اسلحه بهم داد
رایان:ممکنه نیازت نشه اما خوبه داشته باشی
بعد یه ساعت رسیدیم یه خونه که نه عمارت بزرگ بودش که تو حیاط پر ماشینای که اصلا ندیدبوده امشون
رفتیم تو
امیرسام:سلام بانوی دلبر
من:سلام
دست دادیم
امیرسام:بس ایشون برادرتونه چه جذاب
رایان:ممنون
امیرسام:کاش رویا جان خواهر من بودش هی خدا شانس بده
رایان لبخند زد فقدر
من:رﺋیستون کجاست
امیرسام:همیشه تو مهمونی ها درباره کار حرف میزنید
من:اره
امیرسام دنبالم بیاین
رفتیم پیش یه مرد جذاب لعنتی چی بودش چه هیجلی چه قیافه ای
امیرسام:قربان ایشون رویا راد هستن رﺋیس شرکت بزرگ صادرات دارو
رﺋیس :سلام
انگار اونم محو من شده بودش
من:سلام رویا راد هستم از دیدنتون خوشحالم
رﺋیس :مثل اسمتون رویایی هستین
من:ممنون
رﺋیس :بشینید خب امیرسام درباره کارا گفتن تازه درباره این که می خواهین خودتون شخصن تولید کارو ببینید منم مشکلی ندارم
من:ممنونم متما همکاری خوبی خواهیم داشت
یه ساعت درباره چرت پرت حرف میزنیم معلومه که این رﺋیس نیستش چند تا سوال پرسیدم یه چیزای چرت بهم گفت
ردیان: وقتشه سرهنگ گفتش امیر اومده تو عمارت
من:اوکی
به امیرسام چشمک زدم
که یهو صدای ایست اومدش و یه عالمه پلیس نقش زمین شدن فقدر امیرو رایان با اسلحه مونده بودن
منم با کمال میل نشسته بودم مشروب می خوردم اسلحه ای رایان و امیر گرفتن زانو زدن
امیر:رویا تو
من:چی من چی بهترین کارو کردم
رایان:واقعا کثیفی
من:شاید به تو رفتم
امیرسام:ببرینش
حمایت و کامنت و لایک♥
۳.۹k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.