part

#part_❻
#khanevadeh_hoseleh_sar_bar

Armin :
بزار زنگ بزنم به مجید و علی و یونا اونا هم بیان این در باز نمیشه😐
بالاخره باید یه زوری بزنیم.... زنگ زدم به یونا...
بعد چن بوق جواب داد...
یونا : چیه باز اه ( بی خوابی)
آرمین : خوابیده بودی؟!
یونا : یه نگا به ساعت کردی!؟ ساعت ۷
آرمین : عزیزم ساعت ۷ نمیخوابن 😂
یونا : حالا کارتو بگو
آرمین : میتونی بیای جلو خونه امین؟!
یونا : یه لحظه... امین یا امیر!؟
آرمین : امیننن
یونا : باش اومدم
آرمین : تماسو قطع کردن دیدم مسیح داره میاد چه عجب بالاخره از آسمون اومد زمین 😂
مسیح : خوب حالا کارتو بگو
آرمین : سلام ممنون منم خوبم
مسیح : زود باش حوصله ندارم
آرمین : همه هم داداش دارن منم تو رو خدا ادبو ( زیر لب)
مسیح : چیزی گفتی؟!
آرمین : ن..... خوب امین عاشق یه دختری شده....
کل ماجرا رو بهش توضیح دادم...
مسیح : بزار بچه ها بیان بعد بریم خونه امین
آرمین : انگار میگی مثلا ما پلیس مخفییم 😂 دوربین مخفی نه ها پلیس مخفی!
مسیح : آره کر نیستم میشنوم 😂
آرمین : خدا رو شکر 😐
مسیح بچه ها اومدن....
Youna:
رسیدم دیدم همه اونجان منم رفتم سمتشون...
عه بابا این چه چیز مهمیه !!! 🙄
دیدگاه ها (۰)

#part_❼#khanevadeh_hoseleh_sar_barعه+بابا+این+چه+چیز+مهمیه؟!...

#part_❽#khanevadeh_hoseleh_sar_barولی حامیم یه لحضه ای اومد....

#part_❺#khanevadeh_hoseleh_sar_barاومدم جلو در خونتم ولی زنگ...

#part_❹#khanevadeh_hoseleh_sar_barپایین....+جداً+فکر+خوبیه+ب...

رمان جیمین ( خیانت) پارت ۲

رمان جیمین ( خیانت ) پارت یک

~My Dream Life~

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط