فیک : پرنسس مافیا Part:19
فیک : پرنسس مافیا Part:19
(ا.ت ویو)
با احساس خفگی از خواب بیدار شدم دیدم تهیونگ منو بغل کرده خوابیده بود
+: وقتی بیداره یه ببره وحشیه ولی تو خواب میشه یه خرس عسلی کیوت
_:که ببر وحشیم ن؟
+:از ک...ی بی..بیدا..ییداری؟
_:تمام مدت خب ا.ت..... اون پسره دیشب کی بود؟
+:کدوم پسر؟
_:همون که دیشب ازش شماره گرفتی
+:با هرچیزی که میگفت گره دستش دور کمرم رو بیشتر می کرد فک کنم ولی یادم نمیاد منظورش با کی بود ...........آها جیمین تهیونگ هر لحظه داشت گره دستش رو سفت تر میکرد که باعث شد ناخداگاه یه آه از دهنم بیاد بیرون
+:م..میگم فقط دستت دردم م..میاد
انگار تازه فهمیده باشه که داشت خفه ام میکرد
حلقه دستشو شل تر کرد اما ول نکرد
_:ببخشید خوب میشنوم
+:جیمین بود
_:چ...ی..جیمی..ن؟
+: اره چیزی شده؟
_:نه چیزی نیست
تق تق(مثلاً حالا صدا در)
خدمتکار: آقا صبحانه حاضره
_:باشه ما الان میایم،پاشو دست و صورتت رو بشور بریم پایین
+:باشه رفتم دستشویی آمدم بیرون دیدم صدای گریه میاد
دیدم تهیونگ نشسته پیرهن شو بغل کرده گریه میکنه اخی الان پیرهن شو دیده هوفففف ا.ت نباید اینجوری انتقام میگرفتی
رفتم کنارش نشستم
+:تهیونگ گریه نکن قول میدم خودم میبرمت بهترین لباسارو برات میگیرم
_:قول
+:قول حالا پاشو بریم پایین صبحانه بخوریم که بعدش کلی کار داریم
(ا.ت ویو)
با احساس خفگی از خواب بیدار شدم دیدم تهیونگ منو بغل کرده خوابیده بود
+: وقتی بیداره یه ببره وحشیه ولی تو خواب میشه یه خرس عسلی کیوت
_:که ببر وحشیم ن؟
+:از ک...ی بی..بیدا..ییداری؟
_:تمام مدت خب ا.ت..... اون پسره دیشب کی بود؟
+:کدوم پسر؟
_:همون که دیشب ازش شماره گرفتی
+:با هرچیزی که میگفت گره دستش دور کمرم رو بیشتر می کرد فک کنم ولی یادم نمیاد منظورش با کی بود ...........آها جیمین تهیونگ هر لحظه داشت گره دستش رو سفت تر میکرد که باعث شد ناخداگاه یه آه از دهنم بیاد بیرون
+:م..میگم فقط دستت دردم م..میاد
انگار تازه فهمیده باشه که داشت خفه ام میکرد
حلقه دستشو شل تر کرد اما ول نکرد
_:ببخشید خوب میشنوم
+:جیمین بود
_:چ...ی..جیمی..ن؟
+: اره چیزی شده؟
_:نه چیزی نیست
تق تق(مثلاً حالا صدا در)
خدمتکار: آقا صبحانه حاضره
_:باشه ما الان میایم،پاشو دست و صورتت رو بشور بریم پایین
+:باشه رفتم دستشویی آمدم بیرون دیدم صدای گریه میاد
دیدم تهیونگ نشسته پیرهن شو بغل کرده گریه میکنه اخی الان پیرهن شو دیده هوفففف ا.ت نباید اینجوری انتقام میگرفتی
رفتم کنارش نشستم
+:تهیونگ گریه نکن قول میدم خودم میبرمت بهترین لباسارو برات میگیرم
_:قول
+:قول حالا پاشو بریم پایین صبحانه بخوریم که بعدش کلی کار داریم
۳.۳k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.