پارت ۵۵
پارت ۵۵
ددی_شوگره_اجباریه من
سانامی ویو:
انقد درد داشتم ک فقط آرزوی مرگ میکردم...مثل صگی ک برای کسی مهم نیست بام برخورد میکنه همیشه...
جیمین:: آه..برو حموم...بهتره واست...
سانامی عصبانی بزور پا شد رفت حموم...
نیم ساعتی زیر دل خودشو ماساژ داد تا دردش آروم تر شد...
پا شد و خودشو خشک کرد و لباس پوشید...
اومد تو اتاق جیمین باز...
رفت سمت در ک بره...
جیمین:: گفتم میتونی بری؟؟!!
سانامی:: چ..چی...بله
جیمین:: فردا صبح زود میرم بیرون...تاشب برمیگردم
اینجا فقط خودتی و بادیگاردا
وای بحالت اگه حتی از اتاقت بزنی بیرون
سانامی:: چ..چشم🥺
جیمین:: میگم یکیش تو اتاقت برات غذاتم بیاره...
سانامی:: م..من نمیدونستم اون دوستتون از اتاق داشت خارج میشد...🥺
جیمین سرش تو گوشیش بود...
جیمین:: بیرون
سانامی:: حق..حق س..سانو گفت کارم دارین😭وگرنه نخاستم بیام سمت اتاقتون
جیمین:: چیشد؟؟!!
سانامی:: سانو اومد..حق..حق گفت باهام کار دارین تو اتاق کارتون... گفت اگه نیام ب اتاقتون میزنینم😭
جیمین:: بعدا ب حسابش میرسم...الآنم دیگه هیچی مهم نیست از زدنتم پشیمون نیستم...از جلو چشامم گمشو ک داری با قیافه نکبتت حالمو بهم میزنی
سانامی رفت بیرون...
با گریه رفت تو اتاقش...
سانامی:: حق..حق م..منم خوب میدونم چیکار کنم😭پست فطرتااااا
سانامی انقد گریه کرد تا خابش برد...
پارت قبل پی وی
ددی_شوگره_اجباریه من
سانامی ویو:
انقد درد داشتم ک فقط آرزوی مرگ میکردم...مثل صگی ک برای کسی مهم نیست بام برخورد میکنه همیشه...
جیمین:: آه..برو حموم...بهتره واست...
سانامی عصبانی بزور پا شد رفت حموم...
نیم ساعتی زیر دل خودشو ماساژ داد تا دردش آروم تر شد...
پا شد و خودشو خشک کرد و لباس پوشید...
اومد تو اتاق جیمین باز...
رفت سمت در ک بره...
جیمین:: گفتم میتونی بری؟؟!!
سانامی:: چ..چی...بله
جیمین:: فردا صبح زود میرم بیرون...تاشب برمیگردم
اینجا فقط خودتی و بادیگاردا
وای بحالت اگه حتی از اتاقت بزنی بیرون
سانامی:: چ..چشم🥺
جیمین:: میگم یکیش تو اتاقت برات غذاتم بیاره...
سانامی:: م..من نمیدونستم اون دوستتون از اتاق داشت خارج میشد...🥺
جیمین سرش تو گوشیش بود...
جیمین:: بیرون
سانامی:: حق..حق س..سانو گفت کارم دارین😭وگرنه نخاستم بیام سمت اتاقتون
جیمین:: چیشد؟؟!!
سانامی:: سانو اومد..حق..حق گفت باهام کار دارین تو اتاق کارتون... گفت اگه نیام ب اتاقتون میزنینم😭
جیمین:: بعدا ب حسابش میرسم...الآنم دیگه هیچی مهم نیست از زدنتم پشیمون نیستم...از جلو چشامم گمشو ک داری با قیافه نکبتت حالمو بهم میزنی
سانامی رفت بیرون...
با گریه رفت تو اتاقش...
سانامی:: حق..حق م..منم خوب میدونم چیکار کنم😭پست فطرتااااا
سانامی انقد گریه کرد تا خابش برد...
پارت قبل پی وی
۳۰.۴k
۱۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.