Part67
Part67
ته ته : رو تختی رو جمع کرد اونور و منو از پشت تو بغلش فشار داد
ته ته : خیلی دوست دارم لیسو… خیلی زیاد
~منم دوست دارم
بوسه ای روی شونه هام زد
~تهیونگ.. باید برم
ته ته: هاااا? چرا??
~خب ..دخترا….
ته ته : زنگ بزن بگو پیش منی خب
~نمیشه ..نمیخوام بدونن… امشب چی شد?
ته ته : خجالت میکشی?
~نه ..فقط نمیخوام راجبم قضاوت کنن.. خب درسته دوست دارم ولی.. زود بود تهیونگ ..زود بود
ته ته : پس پشیمونی…
~من اینو نگفتم ..
ته ته : خیلی خب برو حموم برات تاکسی میگیرم بری خونه ..خودم نمیبرمت یه وقت دخترا شکککک نکنن(تیکه انداخت)
~روانی من منظورم این نبودددد…
از اتاق رفت بیرون… لعنتی این درد وحشتناک زیر دلم داشت دیوونم میکرد از یه طرف تهیونگ و از طرفی هم دخترا که میترسیدم بهم بی اعتماد بشن راجبم بد فکر کنن… عوووف
#loveme°•
ته ته : رو تختی رو جمع کرد اونور و منو از پشت تو بغلش فشار داد
ته ته : خیلی دوست دارم لیسو… خیلی زیاد
~منم دوست دارم
بوسه ای روی شونه هام زد
~تهیونگ.. باید برم
ته ته: هاااا? چرا??
~خب ..دخترا….
ته ته : زنگ بزن بگو پیش منی خب
~نمیشه ..نمیخوام بدونن… امشب چی شد?
ته ته : خجالت میکشی?
~نه ..فقط نمیخوام راجبم قضاوت کنن.. خب درسته دوست دارم ولی.. زود بود تهیونگ ..زود بود
ته ته : پس پشیمونی…
~من اینو نگفتم ..
ته ته : خیلی خب برو حموم برات تاکسی میگیرم بری خونه ..خودم نمیبرمت یه وقت دخترا شکککک نکنن(تیکه انداخت)
~روانی من منظورم این نبودددد…
از اتاق رفت بیرون… لعنتی این درد وحشتناک زیر دلم داشت دیوونم میکرد از یه طرف تهیونگ و از طرفی هم دخترا که میترسیدم بهم بی اعتماد بشن راجبم بد فکر کنن… عوووف
#loveme°•
۱۲.۲k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.