فیک
#فیک
#نوازش_باد
Part³⁷
۲ ساعت بعد
با صدای در زدن کسی به خودم اومدم و ورو باز کردم
^خوبی؟
+اره
^برای....من متاسفم
+چی میخای؟
^بیا غذا بخور
+اشتها ندارم
^ا/ت من
+میگمندارم خدافظ
درو روش بستم نباید میزاشتم فردا جیمین منو ببره دکتر تا بچمو سقط کنه
باید ی طوری از چنگالش فرار کنم
فردا صبح
امروز با بدن درد و حالت تهوع از خواب بیدار شدم
جلوی میز نشستم موهامو شکنه کردم و بالا بستم و رفتم بیرون
هیچ کس نبود یعنی همه خوابن؟
رفتم سمت آشپز خونه و برای خودم یکم چیز میز آماده کردم
و خوردم
_صبح بخیر
ترسیده از جام بلند شدم
+وای ترسونیدم جیمین صبح بخیر
_خوبه ک ترسیدی بچه راحت میوفته
چشمام حالت غمگین گرفت من بچمو دوست داشتم و سرمو ک بلند کردم به چشمای جیمین خیره شدم اونم توی چشماش غم بود
شاید اونم ناراحته
ولی باید نقشه ای میچیدم تا بچمو ازم نگیره
۳ساعت بعد موقع رفتن
_ا/ت حاظری؟
+ارههههه
_بدو پایین منتظرم
تصمیم گرفتم ک وقتی ک جیمین از ماشین پیاده میشه از دستش فرار کنم
#نوازش_باد
Part³⁷
۲ ساعت بعد
با صدای در زدن کسی به خودم اومدم و ورو باز کردم
^خوبی؟
+اره
^برای....من متاسفم
+چی میخای؟
^بیا غذا بخور
+اشتها ندارم
^ا/ت من
+میگمندارم خدافظ
درو روش بستم نباید میزاشتم فردا جیمین منو ببره دکتر تا بچمو سقط کنه
باید ی طوری از چنگالش فرار کنم
فردا صبح
امروز با بدن درد و حالت تهوع از خواب بیدار شدم
جلوی میز نشستم موهامو شکنه کردم و بالا بستم و رفتم بیرون
هیچ کس نبود یعنی همه خوابن؟
رفتم سمت آشپز خونه و برای خودم یکم چیز میز آماده کردم
و خوردم
_صبح بخیر
ترسیده از جام بلند شدم
+وای ترسونیدم جیمین صبح بخیر
_خوبه ک ترسیدی بچه راحت میوفته
چشمام حالت غمگین گرفت من بچمو دوست داشتم و سرمو ک بلند کردم به چشمای جیمین خیره شدم اونم توی چشماش غم بود
شاید اونم ناراحته
ولی باید نقشه ای میچیدم تا بچمو ازم نگیره
۳ساعت بعد موقع رفتن
_ا/ت حاظری؟
+ارههههه
_بدو پایین منتظرم
تصمیم گرفتم ک وقتی ک جیمین از ماشین پیاده میشه از دستش فرار کنم
۱۰.۳k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.