فیک

#فیک
#نوازش_باد
Part³⁶
+من فقط به خاطر جیمین به حرفاش گوش میدادم،الانم ک حامله ام میگه باید بچرو  بندازی
من نمیخام بندازمش(با گریه)
^چییییی؟تو حامله ای؟اون مرتیکه کی بود بهت دست درازی ک نکرد؟تو کی حامله شدی یعنی دارم عمو میشم؟شیطونا چیکار کردید؟

تازه متوجه سوتی آخرش شدم از خجالت داشتم آب میشدم
^چرا جیمین میخاد بندازه بچه رو؟
+نمیدونم میگه خطرناکه ترو خدا هچی بهش نگو میکشتم
^تو باید بندازیش
تعجب کردم این نامجون بود؟کسی ک همش منتظر عمو شدن بود الان میگه بنداز بچه رو
بدون معطلی از اتاق زدم بیرون ازش دلخور شدم
رفتم توی اتاق خودم و پشت در نشستم و با تموم وجودم گریه کردم من بچمو نمیخام بندازم
دیدگاه ها (۰)

#فیک #نوازش_باد Part³⁷۲ ساعت بعدبا صدای در زدن کسی به خودم ا...

#فیک #نوازش_باد part ³⁸●لطفا بیاید برای چکاپ رفتم و نشستم رو...

#فیک #نوازش_باد Part³⁵+همون لحظه دیگه صدایی نیومد جیمین رفت ...

#فیک #نوازش_باد Part³⁴دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم همه چیزو ...

پارت ۲۲ فیک دور اما اشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط