پارت ¹²:
پارت ¹²:
ادامه...
هابیل نورا را عقب می کشد *
هابیل: نه، هیچی، فقط
هابیل برمی گردد و به سیک نگاه می کند *
هابیل با عصبانیت لبخند می زند: ما فقط داشتیم بحث می کردیم
نورا: خداکنه همینجور که تو میگی باشه...
از پشت به سیک نگاه می کند، سیک بلند می شود و به آشپزخانه می رود*
نورا کیفش را روی شونه ش می گذارد و به سمت در خروجی می رود.
نورا:ساعت 6 برمیگردم. تا اون موقع خوش بگذره و... سیک می تونی بیای پایین، یک لحظه با تو کار دارم.
سیک برمی گردد و به نورا نگاه می کند *
سیک یکی از قطره های چشمانش را پاک می کند*
سیک: البته!
نورا در را برای سیک باز می کند که بیاید، نورا کفش های ورزشی اش را می پوشد و می رود پایین*
سیک او را دنبال می کند *
نورا: خداحافظ هابیل
هابیل زیر لب: خداحافظ...
سیک نرده ها را لمس می کند، واقعاً هوا گرم است!
به نورا نگاه می کند *چهره ای غمگین داشت و در فکر فرو رفته بود*
سیک: کلاس چیست؟
نورا برمیگرده و به آخرین پله میرسه *
نورا: کلاس فوتبال
نورا می نشیند و بند کفش هایش را می بیند *
سیک: اوه چه جالب... راستی کار ت چی بود؟
نورا بلند می شود و کیفش ورمیداره از شونه ش و روی شانه راستش می گذارد *
نورا:میخواستم بپرسم ناراحت نیستی؟
سیک از سوال نورا تعجب می کند
سیک: منظورت چیه؟
نورا خودش را عقب و جلو می کند تا آن جمله را تو ذهنش رو بسازد*بالاخره خسته می شود و سرش را پایین می اندازد*
نورا:خب..یعنی ناراحت نیستی که اینجایی؟
آیا از چیزی ناراحت هستید؟ آیا چیزی شما را آزار می دهد؟
سیک : نه، البته نه!... "تنها چیزی که اذیتش می کرد هابیل بود، اگر نبود دنیا برایش گلستان بود!"
نورا: احساس کردم حالت خوب نیست
سیک دست نورا رو میگیره: چطوری حالم باید بد باشه؟ ، تو منو راه دادی تو خونت، حتی با اینکه منو نمیشناسی! "وقتی بتوانم با تو باشم، حالم خوب است!"
نورا لبخند می زند و سرش را تکان می دهد: من احمقم...
سیک شانه نورا را می گیرد و عقب می کشد *
سیک اخم می کند و به چشمان نورا خیره می شود: منظورت چیست، چرا باید احمق باشی؟ تو به من اعتماد کردی...شاید...حالا که بهش فکر میکنم شاید واقعا احمقی.
نورا سرش را بالا می گیرد*
نورا:میدونی وقتی دیدمت حس کردم میشناسمت! حس میکردم قبلا دیدم...
☆.。.:* .。.:*☆ 🎸 #Story ☆.。.:* .。.:*☆
꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚
https://splus.ir/httpssplusirCreepyPasta1990
꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚૮꒰˵•ᵜ•˵꒱ა‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷
#طراحی #هنر #انیمه #عاشقانه #نقاشی_دیجیتال #نقاشی_زیبا #نقاشی # #زیبا # #کیپاپ #کیوت #خوراکی_کیوت #کیوت_تایمض
ادامه...
هابیل نورا را عقب می کشد *
هابیل: نه، هیچی، فقط
هابیل برمی گردد و به سیک نگاه می کند *
هابیل با عصبانیت لبخند می زند: ما فقط داشتیم بحث می کردیم
نورا: خداکنه همینجور که تو میگی باشه...
از پشت به سیک نگاه می کند، سیک بلند می شود و به آشپزخانه می رود*
نورا کیفش را روی شونه ش می گذارد و به سمت در خروجی می رود.
نورا:ساعت 6 برمیگردم. تا اون موقع خوش بگذره و... سیک می تونی بیای پایین، یک لحظه با تو کار دارم.
سیک برمی گردد و به نورا نگاه می کند *
سیک یکی از قطره های چشمانش را پاک می کند*
سیک: البته!
نورا در را برای سیک باز می کند که بیاید، نورا کفش های ورزشی اش را می پوشد و می رود پایین*
سیک او را دنبال می کند *
نورا: خداحافظ هابیل
هابیل زیر لب: خداحافظ...
سیک نرده ها را لمس می کند، واقعاً هوا گرم است!
به نورا نگاه می کند *چهره ای غمگین داشت و در فکر فرو رفته بود*
سیک: کلاس چیست؟
نورا برمیگرده و به آخرین پله میرسه *
نورا: کلاس فوتبال
نورا می نشیند و بند کفش هایش را می بیند *
سیک: اوه چه جالب... راستی کار ت چی بود؟
نورا بلند می شود و کیفش ورمیداره از شونه ش و روی شانه راستش می گذارد *
نورا:میخواستم بپرسم ناراحت نیستی؟
سیک از سوال نورا تعجب می کند
سیک: منظورت چیه؟
نورا خودش را عقب و جلو می کند تا آن جمله را تو ذهنش رو بسازد*بالاخره خسته می شود و سرش را پایین می اندازد*
نورا:خب..یعنی ناراحت نیستی که اینجایی؟
آیا از چیزی ناراحت هستید؟ آیا چیزی شما را آزار می دهد؟
سیک : نه، البته نه!... "تنها چیزی که اذیتش می کرد هابیل بود، اگر نبود دنیا برایش گلستان بود!"
نورا: احساس کردم حالت خوب نیست
سیک دست نورا رو میگیره: چطوری حالم باید بد باشه؟ ، تو منو راه دادی تو خونت، حتی با اینکه منو نمیشناسی! "وقتی بتوانم با تو باشم، حالم خوب است!"
نورا لبخند می زند و سرش را تکان می دهد: من احمقم...
سیک شانه نورا را می گیرد و عقب می کشد *
سیک اخم می کند و به چشمان نورا خیره می شود: منظورت چیست، چرا باید احمق باشی؟ تو به من اعتماد کردی...شاید...حالا که بهش فکر میکنم شاید واقعا احمقی.
نورا سرش را بالا می گیرد*
نورا:میدونی وقتی دیدمت حس کردم میشناسمت! حس میکردم قبلا دیدم...
☆.。.:* .。.:*☆ 🎸 #Story ☆.。.:* .。.:*☆
꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚
https://splus.ir/httpssplusirCreepyPasta1990
꒷︶꒷꒥꒷‧₊˚૮꒰˵•ᵜ•˵꒱ა‧₊˚꒷︶꒷꒥꒷
#طراحی #هنر #انیمه #عاشقانه #نقاشی_دیجیتال #نقاشی_زیبا #نقاشی # #زیبا # #کیپاپ #کیوت #خوراکی_کیوت #کیوت_تایمض
۴.۰k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.