من را به گناهی که نگاه تو درآن بود

من را به گناهی که " نگاه تو " درآن بود
بردند سر دار و .....تو انگار نه انگار !

اوج غم این قصه در این شعر همین جاست:
من بی تو پریشان و تو انگار نه انگار

دل تنگی و بی هم نفسی حال خرابی ست
روی دلم آوار و....تو انگار نه انگار

دور از تو شده سنگ صبور من دل تنگ...
یک گوشه ی دیوار و....تو انگار نه انگار

جان می کنم و محو تماشایی و هر روز...
این حادثه تکرار و....تو انگار نه انگار

با عشق تو میمانم و میمیرم اگر چه...
من می شوم آزار و....تو انگار نه انگار
دیدگاه ها (۷)

از زندگی از این همه تکرار خسته اماز های و هوی کوچه و بازار خ...

صدایت رابالا ببر اما نه آنقدر کهتمام باورهای قدیمی‌ام از مو ...

سلام با آرزوی سلامتی و شادکامی برای شمادر این غروب پرعظمت وم...

من همان نیلوی پرپر شده ام که قسم خورده ی مرداب شدهحال با عهد...

.❣گفته بودم بی تو میمیرم ولی،❣اینبار نه....❣گفته بودی عاشقم ...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

ماه خونین من....Part 1 :زندگی خلأ ای از مشکلات خود ساختس...و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط