Part 5 •~>

Part 5 •~>
خم شدو دستشو کشید رو ترقوم و در گوشم گف (  یاد این اهنگه افتادم که میگه در گوش من گف چیگف 😂)
کوک : بهتره که اینو نپوشی و گرنه قول نمیدم سالم از تولد جیمین بیای بیرون ( جیمین همون داش اماعه)
و رف چرا قلبم داره انقدر تند تند میزنههههه اییی بسه پاشم اینا رو جمع کنم برم اویییی
ویو کوک :
خیلی خونسرد از اتاق رفتم بیرون اب خوردم وایسا ببینم من چرا همچین کردم چرا دیگه حس قبلو ندارم بهش اوففف فک کنم شام زیادی خوردم بیخیال برم بخوابم
صبح ( قوقولی قوقولبللللل)
ویو کوک :
صبح پاشدم امروز قرار بود یورا رو ببریم شرکت با خودمون برا همون رفتم بیدارم کنم در اتاقشو باز کردم اومد داد بزنم ولی تا دیدمش دلم ریخ دلم نیومد بیدارش کنم پلی باید بیدارش میکردم رفتپ اروم نشیتم روی تخت موهاشو از رو صورتش زدم کنار و نگاش کردم و دیدم داره به بدنش کش میده بعد اینکه کش و قوث دادنش تموم شد چشماشو باز کرد منو دید و ترسید
یورا: یا خدا تو اینجا چیکا. میکنی
کوک : میخواستم بیدارت کنم
یورا : پس چرا انقدر ازوم نشستی
کوک : دلم نیومد بیدارت کنم حالا عم بوس داش و بده
یورا : هاااا من کی تورو بود کردم عوضی ولی این یبترو باشه اوندم لپشو بوس کردم که دور کمرمو گرقت اومد لپمو بوس کرد وهمون ..

نامردا چرا لایکا رو نرسوندید انقدر سخته وقتی میخونی دوبار بزنی رو صفحع
لایک : ۵
کامنت : ۱۵