'عشق آغشته به خون '
'عشق آغشته به خون '
P⁴⁷
______
تهیونگ
______
تهیونگ:من هیچ علاقه به تو ندارم،هیچ حسِ حتی اون حس که تو بچهگی واسه رنگ چشمات داشتم رو الان ندارم،میخوای با یه آدم که همیشه نادیدهت بگیره زندگی کنی؟
آیماه:پس چیکار کنم
تهیونگ:اگه بچهای وجود داشت سقطش کن اینجوری هم تو و هم من راحت میشیم
ملکه:دیوونه شدی یعنی اونقدر خودخواهی میخوای جون یه موجود که هیچچیزی نمیدونه رو ازش بگیری
تهیونگ:پس تو یچیزی بگو فکری داری
ملکه:قبل اینکه بخوای کاری انجام بدی باید فکر اینجاش رو هم میکردی،و الانم دیر شده اونم خیلی با بابات حرف میزنم تا هرچه زودتر ازدواج کنین
تهیونگ:یعنی اینقدر واست آسونه،من میگم هیچ علاقهِ به اون ندارم چرا نمیفهمین(آخرش رو با داد گفت)
ملکه:نکنه همش واسه جینآئهست الانم اونو میخوای مگه نه
تهیونگ:هرچیزی رو به اون ربط نده،دیگه اون حس که قبلا به جینآئه داشتم تموم شد،و تنها دلیلشهم شماها بودین،دیگه نمیخوام جینآئه رو وارد این موضوع کنین
ملکه:پس چرا قبول نمیکنی؟
تهیونگ:شرط دارم.
ملکه:میشنوم،
تهیونگ:جینآئه رو راحت بزارین نمیخوام ببينم تو و یا آیماه و یا هرکس دیگه اذیتش کنه اگه اینکارو میتونین منم پیشنهاد شمارو قبول میکنم،اینو میخوام چون یهزمان دوسش داشتم
مامانم لحظهی تو سکوت فرو رفت و آبروش رو بالا داد
ملکه:باشه،دیگه جینآئه رو اذیت نمیکنیم ولی باید بدونی دیگه نمیتونی پاپس بکشی
تهیونگ:من سرقولم میمونم امیدوارم شما هم بمونین
ملکه:میرم با بابات حرف بزنم
از روی تخت بلند شد و از کنارم رد شد نزدیک در رسید و دوباره برگشت
ملکه:بهترین تصمیم رو گرفتی.
تهیونگ:آره با بدبخت کردن خودم.
دنبال مامانم جینآئه از اتاق بیرون شد،سرم رو به سمت آیماه چرخوندم،لبخند کجِ کنج لبش بود که با دیدنم محو شد
تهیونگ:اگه چیزی که تو میگی درست نباشه خودم با همین دستا میکَشمت،نه بابات مهمه نه مامانت و نه اون ادوین
آیماه:تو چه باور کنی چه نکنی این حقیقته
تهیونگ:امیدوارم،چون نمیخوام دستام با خون کثیف تو آلوده بشه
منتظر نموندم چیزی بگه سریع از اتاق خارج شدم،جینآئه رو بیرون اتاق دیدم که منتظرم ایستاده بود،به اطرافم نگاهی انداختم،نمیخواستم کسی بدونه با جینآئه حرف میزنم
جینآئه:نگران نباش بجز منو تو کسی اینجا حظور نداره
تهیونگ:پس خیالم راحت شد،حال کردی،اولین قدم رو برداشتم
جینآئه:خوب بود،حتی بهتر از خوب،اما فکر نمیکنی ممکنه شک کرده باشن؟
تهیونگ:فکر نکنم اونا اونقدر غرق این موضوع شدهان که غلط درست رو تشخیص داده نمیتونن.
جینآئه:پس بریم برای قدم بعدی،آمادهیی!
تهیونگ:بزن بریم مشتاقم که قراره چی بشه
جینآئه مشتِ به شونم زد و با خنده که تو صداش بود گفت
جینآئه:جانب کیم علاقه زیادی به بازی داره؟
تهیونگ:خیلی ولی نه از این بازیا در جریانِ دیگه مگه نه!
جینآئه:دیوونه.
دستم رو توی دستش گرفت و بالا آورد و انگشت شستش رو روش کشید
تهیونگ:قراره این دستا مال من بشه قراره حلقه ازدواج رو تو انگشت همين دستا ببينم،دارم به دستت میارم،حتی اگه مجبور باشم درد زیادی رو متحمل بشم بازهم مشتاقانه این بازی رو ادامه میدم،اما به قول تو نیاز دارم،قول بده تا آخرش باهام میمونی و دیگه نیمه راه ولم نمیکنی!
جینآئه:قول میدم.
غلط املایی بود معذرت 💫🤍
یه نظر کلی میخوام
راستش میخوام،کنار این فیک یه فیک دیگه رو هم شروع کنم،ژانر مافیایست اما نمیدونم از کی باشه،(جیهوپ،جونگکوک،تهیونگ)
میشه نظر بدی؟
P⁴⁷
______
تهیونگ
______
تهیونگ:من هیچ علاقه به تو ندارم،هیچ حسِ حتی اون حس که تو بچهگی واسه رنگ چشمات داشتم رو الان ندارم،میخوای با یه آدم که همیشه نادیدهت بگیره زندگی کنی؟
آیماه:پس چیکار کنم
تهیونگ:اگه بچهای وجود داشت سقطش کن اینجوری هم تو و هم من راحت میشیم
ملکه:دیوونه شدی یعنی اونقدر خودخواهی میخوای جون یه موجود که هیچچیزی نمیدونه رو ازش بگیری
تهیونگ:پس تو یچیزی بگو فکری داری
ملکه:قبل اینکه بخوای کاری انجام بدی باید فکر اینجاش رو هم میکردی،و الانم دیر شده اونم خیلی با بابات حرف میزنم تا هرچه زودتر ازدواج کنین
تهیونگ:یعنی اینقدر واست آسونه،من میگم هیچ علاقهِ به اون ندارم چرا نمیفهمین(آخرش رو با داد گفت)
ملکه:نکنه همش واسه جینآئهست الانم اونو میخوای مگه نه
تهیونگ:هرچیزی رو به اون ربط نده،دیگه اون حس که قبلا به جینآئه داشتم تموم شد،و تنها دلیلشهم شماها بودین،دیگه نمیخوام جینآئه رو وارد این موضوع کنین
ملکه:پس چرا قبول نمیکنی؟
تهیونگ:شرط دارم.
ملکه:میشنوم،
تهیونگ:جینآئه رو راحت بزارین نمیخوام ببينم تو و یا آیماه و یا هرکس دیگه اذیتش کنه اگه اینکارو میتونین منم پیشنهاد شمارو قبول میکنم،اینو میخوام چون یهزمان دوسش داشتم
مامانم لحظهی تو سکوت فرو رفت و آبروش رو بالا داد
ملکه:باشه،دیگه جینآئه رو اذیت نمیکنیم ولی باید بدونی دیگه نمیتونی پاپس بکشی
تهیونگ:من سرقولم میمونم امیدوارم شما هم بمونین
ملکه:میرم با بابات حرف بزنم
از روی تخت بلند شد و از کنارم رد شد نزدیک در رسید و دوباره برگشت
ملکه:بهترین تصمیم رو گرفتی.
تهیونگ:آره با بدبخت کردن خودم.
دنبال مامانم جینآئه از اتاق بیرون شد،سرم رو به سمت آیماه چرخوندم،لبخند کجِ کنج لبش بود که با دیدنم محو شد
تهیونگ:اگه چیزی که تو میگی درست نباشه خودم با همین دستا میکَشمت،نه بابات مهمه نه مامانت و نه اون ادوین
آیماه:تو چه باور کنی چه نکنی این حقیقته
تهیونگ:امیدوارم،چون نمیخوام دستام با خون کثیف تو آلوده بشه
منتظر نموندم چیزی بگه سریع از اتاق خارج شدم،جینآئه رو بیرون اتاق دیدم که منتظرم ایستاده بود،به اطرافم نگاهی انداختم،نمیخواستم کسی بدونه با جینآئه حرف میزنم
جینآئه:نگران نباش بجز منو تو کسی اینجا حظور نداره
تهیونگ:پس خیالم راحت شد،حال کردی،اولین قدم رو برداشتم
جینآئه:خوب بود،حتی بهتر از خوب،اما فکر نمیکنی ممکنه شک کرده باشن؟
تهیونگ:فکر نکنم اونا اونقدر غرق این موضوع شدهان که غلط درست رو تشخیص داده نمیتونن.
جینآئه:پس بریم برای قدم بعدی،آمادهیی!
تهیونگ:بزن بریم مشتاقم که قراره چی بشه
جینآئه مشتِ به شونم زد و با خنده که تو صداش بود گفت
جینآئه:جانب کیم علاقه زیادی به بازی داره؟
تهیونگ:خیلی ولی نه از این بازیا در جریانِ دیگه مگه نه!
جینآئه:دیوونه.
دستم رو توی دستش گرفت و بالا آورد و انگشت شستش رو روش کشید
تهیونگ:قراره این دستا مال من بشه قراره حلقه ازدواج رو تو انگشت همين دستا ببينم،دارم به دستت میارم،حتی اگه مجبور باشم درد زیادی رو متحمل بشم بازهم مشتاقانه این بازی رو ادامه میدم،اما به قول تو نیاز دارم،قول بده تا آخرش باهام میمونی و دیگه نیمه راه ولم نمیکنی!
جینآئه:قول میدم.
غلط املایی بود معذرت 💫🤍
یه نظر کلی میخوام
راستش میخوام،کنار این فیک یه فیک دیگه رو هم شروع کنم،ژانر مافیایست اما نمیدونم از کی باشه،(جیهوپ،جونگکوک،تهیونگ)
میشه نظر بدی؟
۱۲.۲k
۲۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.