عشق آغشته به خون

'عشق آغشته به خون '
P⁴⁵
_______
تهیونگ:چرا نمی‌تونم داشته باشمت!
نفس عمیق کشیدم و دستام رو روی دستاش گذاشتم نوازش کردم
جین‌آئه:چون الان زمانش نیست،چون مسیر ما طولانی‌تر از چیزی که فکر رو میکردیم بوده،باید صبرو باشیم میدونی که.!
تهیونگ:اگه،اگه دوباره دوباره ترکم کردی چی؟
جین‌آئه:یه افسانه هست که میگه ما قبل از به دنیا اومدن‌مون همه اتفاقات زندگی‌مون رو دیدیم و حتما چیزی بود چیزی رو دیدیم که خواستیم بیاییم،مگه نه کدوم احمقِ میتونه این همه درد رو متحمل بشه،من فقط به این دليل زنده‌ام چون فکر می‌کنم چیزی که دیدم تو بودی زندگی‌ با تو بوده،هربار که ناامید میشم اینو یادم میاد تهیونگ،باور کن منم دوس ندارم ترکت کنم اما(نفس عمیق )اما شاید روزی کائنات،مردم همه دست به دست هم بدن تا ما بهم نرسیم چون قبل اینم این اتفاق افتاده و‌میترسم دوباره بیوفته و منم یادم بره که واسه چه شخصی اومدم.
دستاش رو آروم آروم از دوری کمرم باز کردم و برگشتم سمتش،با چشمای قرمز و برق زده نگام می‌کرد
یکی از دستام رو روی قلبش گذاشتم و نزدیک‌‌ صورتش شدم
جین‌آئه:من اینجام
لبم رو آروم روی لبش گذاشتم،عاشقانه بوسیدمش،انگار اونم بدش نیومده بود،دستاش رو متقابل به حرکت درآورد یکی از دستاش رو دوری کمرم حلقه کرد منو بیشتر به خود چسبوند،و یکی از دستاش رو روی گردنم گذاشت نوازشش کرد،دل کندن از وجودش سخت‌ترین کار بود.
____
وارد اتاقم شدم و درو آهسته پشت سرم بستم،با لبخند که روی لب داشتم سمت تختم رفتمُ روش نشستم صدا تهیونگ که کنار گوشم منو 'ایکیگای'صدا زد لحظه‌ به لحظه‌ تو ذهنم اکو میشد.
واقعا لیاقت اینو داشتم که منو 'ایکیگای'صدا بزنه؟
روی تخت دراز کشیدم و پاهام رو تو خودم جمع کردم،چشمام رو بستم تا مرور از اتفاقات امروز داشته باشم،ولی ناخداگاه چشمام گرم خواب شدُ و وارد دنیای رویا.
____
صبح روز بعد
تهیونگ
____
صدا قدم‌های سریع که کف‌راهرو گذاشته میشد،با صدا‌های بلند فریاد و جیغ کشیدن که موجب ترسیدنش شد چشماش رو باز کرد،نگاهی گیج به اطرافش انداخت،سردش بود و درعین‌حال نمی‌خواست تختش رو ترک کنه.
ولی صدا‌های که قصر رو به لرز درآورده بود باعث شد تخت رو ترک کنه.
کفش‌هاش رو پوشید و با چشمای پُف کرده و قرمز درو باز کرد و سرش رو به بیرون هدایت کرد،سرش رو به چپ و راست چرخوند تا موقعیت رو درک کنه و دلیل این همه سروصدا رو بدونه، اما تنها چیزی که اون بیرون بود خدمتکار‌های بود که پشت در اتاق آیماه ایستاده بودن و میخواستن درو باز کنه،اون میخواست چیکار کنه!
با چند قدم سریع خودش رو به اتاق آیماه رسوند،خدمتکار‌هارو پس زد و دستش رو به سمت دستگیره در بُرد با بالا پایین کردنش فهمید قفله‌
تهیونگ:اینجا چیخبره،آیماه باز کن درو
ولی صدای نبود،سرش رو به سمت خدمتکار کتاریش چرخوند
تهیونگ:چی اتفاقی افتاده
خدمتکار:از داخل اتاق شاهزاده صدا شکستن وسایل اومد،می‌ترسیم که نکنه بلایی سر خودش آورده باشه با حال بد که دیشب داشت هراتفاقی ممکنه
تهیونگ:باشه برین کنار.


غلط املایی بود معذرت 🤍❤
نظرتون؟؟
دیدگاه ها (۳۸)

'عشق آغشته به خون 'P⁴⁶______تهیونگ ______با چندضربه محکم لگد...

'عشق آغشته به خون ' P⁴⁷______تهیونگ ______تهیونگ:من هیچ علا...

میگن امروز روز فرشته‌‌هاست!روزتون مبارک قشنگ‌های من:)امیدوار...

'عشق آغشته به خون' P⁴⁴#تابع_قوانین_ویسگون ___جان:صبر می‌کنیم...

کیوت ولی خشن پارت ۱۲با صدای گلوله بهوش اومدی و با ترس به اطر...

black flower(p,296)

عشق مافیایی p5

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط