پارت ۷۶ آخرین تکه قلبم
#پارت_۷۶ #آخرین_تکه_قلبم
نیما:
با شنیدن صدای تلفن از جا پریدم،به اطراف نگاه کردم ساعت ۵ عصر رو نشون میداد
به گوشیم زل زدم که همچنان در حال زنگ خوردن بود.
"melekım"(فرشته ام)
با دیدن اسم مخاطب دستمو دراز کردم و صدامو صاف کردم.
_الو
_الو نیما..
با شنیدن اسمم از زبونش قلبم تند تر زد
چقدر اسمم قشنگه وقتی صداش میکنه دلبر
_جون نیما؟
_سلام خوبی؟
_سلام خوبم تو خوبی؟
_آره، نیما
اینکه اسممو چند بار صدا کنه یعنی یا دلش تنگه یا پریشونه!
_جون نیما
_کمکم میکنی؟
_آره
_مثه یه رفیق
_مثه یه عاشق چی؟
_تو این زمان از زندگیم نمیتونم درگیر عشقی باشم که هر لحظه ممکنه بره
نمک نپاش به قلب من
_مثه یه رفیقی که میخواد جبران کنه چی؟
_اینجوری شاید بشه
_حرف بزن بنم چیی شده؟
_باید ببینمت
_یه صحنه هایی دیدم که باورش برا خودمم خیلی سخته..هنوز مطمئن نیستم که چی دیدم فقط الان دارم دو نفرو تعقیب میکنم . اگه میشه توام خودتو برسون بم چون تنهایی ممکنه گمشون کنم اینجا خیلی عجیبه خیلی مبهم و گنگ برام.
_آدرسو برام پیامک کن
_باشه فعلا
با سرعت زیادی روندم. صدای بوق های بقیه ی ماشین ها اذیتم نکرد بلکه دیوونه ترم کرد.
به آینه زل زدم. همون اخم همیشگی که مختص خودمه..از همون نگاه ها کردم که یه زمان نیاز کُشِ بود
با دیدن کارگاه توقف کردم.
زنگ زدم نیاز،با شنیدن صداش ضربانم رفت بالا
_کجایی؟
_توکجایی؟
_روبه روی همین کارگاه
_همونجا وایس منم الان میام.
_نیاز تو اونجا وایس من الان میام پیشت
_نه نیما خطرناکه ریسکشم بالاس نمیخوام اتفاقی بیوفته واست.
_هیس،یعنی بنظرت من میزارم خطری تو رو تهدید کنه؟دارم میام فقط دقیق بگو کجایی
نیما:
با شنیدن صدای تلفن از جا پریدم،به اطراف نگاه کردم ساعت ۵ عصر رو نشون میداد
به گوشیم زل زدم که همچنان در حال زنگ خوردن بود.
"melekım"(فرشته ام)
با دیدن اسم مخاطب دستمو دراز کردم و صدامو صاف کردم.
_الو
_الو نیما..
با شنیدن اسمم از زبونش قلبم تند تر زد
چقدر اسمم قشنگه وقتی صداش میکنه دلبر
_جون نیما؟
_سلام خوبی؟
_سلام خوبم تو خوبی؟
_آره، نیما
اینکه اسممو چند بار صدا کنه یعنی یا دلش تنگه یا پریشونه!
_جون نیما
_کمکم میکنی؟
_آره
_مثه یه رفیق
_مثه یه عاشق چی؟
_تو این زمان از زندگیم نمیتونم درگیر عشقی باشم که هر لحظه ممکنه بره
نمک نپاش به قلب من
_مثه یه رفیقی که میخواد جبران کنه چی؟
_اینجوری شاید بشه
_حرف بزن بنم چیی شده؟
_باید ببینمت
_یه صحنه هایی دیدم که باورش برا خودمم خیلی سخته..هنوز مطمئن نیستم که چی دیدم فقط الان دارم دو نفرو تعقیب میکنم . اگه میشه توام خودتو برسون بم چون تنهایی ممکنه گمشون کنم اینجا خیلی عجیبه خیلی مبهم و گنگ برام.
_آدرسو برام پیامک کن
_باشه فعلا
با سرعت زیادی روندم. صدای بوق های بقیه ی ماشین ها اذیتم نکرد بلکه دیوونه ترم کرد.
به آینه زل زدم. همون اخم همیشگی که مختص خودمه..از همون نگاه ها کردم که یه زمان نیاز کُشِ بود
با دیدن کارگاه توقف کردم.
زنگ زدم نیاز،با شنیدن صداش ضربانم رفت بالا
_کجایی؟
_توکجایی؟
_روبه روی همین کارگاه
_همونجا وایس منم الان میام.
_نیاز تو اونجا وایس من الان میام پیشت
_نه نیما خطرناکه ریسکشم بالاس نمیخوام اتفاقی بیوفته واست.
_هیس،یعنی بنظرت من میزارم خطری تو رو تهدید کنه؟دارم میام فقط دقیق بگو کجایی
۹.۷k
۱۷ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.