دلبر کوچولو
دلبر کوچولو
#PART_132🎀•
دستم رو آروم و نوازشوار روس سرش به حرکت در آوردم.
مونده بودم چی بگم!
از خودم به آدم دو قطبی ساخته بودم.
خودم واسش لوازم آرایش کردم و پیشنهاد آرایش کردنو بهش دادم، یا حتی واسش کلیپ آموزشی هم گذاشتم بعد زدم زیرش...
راستش خودم با فکر کردن بهش خندهام گرفت.
حالا فهمیدم چه حرصی میخورده از این دو شخصیتی بودنم.
سرم و آهسته بهش نزدیک کردم و بوی موهاشو وارد مشامم کردم، بوی شامپو بچه میداد.
نمیدونستم چطوری باید آرومش کنم، مگه چندبار تا حالا دختری رو ناز کردم و خواستم آرومش کنم که این دومین بارم باشه؟
نه خواهری ...
نه مادری ...
نه حتی معشوقه و دوست دختری داشتم با ناز و نوازش آرومش کنم.
ولی این جوجه لرزون تو آغوشم فرق داشت.
سخت بود قبولش ولی حقیقت بود! خودمو که نمیتونستم گول بزنم؟
قلبم از این اعتراف پنهونی و توی دلم گرم داشت و دیانا رو محکمتر توی آغوشم فشردم.
نفس دیگه ای میون موهاش گرفتم و لب زدم:
_شاید فکر نمیکردم آرایش یا حتی یه رژ ساده انقد زیبایی صورتت رو بیشتر کنه، هوم؟
حرفم حتی خودم هم متعجب کرد.
من داشتم چی میگفتم؟
داشتم از زیبایی یه دختر تعریف میکردم؟
دیانا تکون ریزی تو بغلم خورد و سعی کرد سرش رو بیاره بالا.
چشماش که تو چشمام قفل شد قلبم لرزید.
اعتراف میکنم ، چشمای قهوهای روشنش صد پله از چشمای رنگی دخترای مختلف اطرافم زیباتر بود.
هیچوقت دخترای قد کوتاه رو پسند نمیکردم، ولی حالا خودم درگیر یه جوجه نیم وجبی شده بودم.
با شنیدن صداش که بخاطر گریه خشدار شده بود از افکارم پرت شدم بیرون:
_این حرفا هم بلد بودی و فقط تشر میزدی و دعوا میکردی؟
اون دلخور حرف میزد و من نگاهم خیره لبای سرخ و خ*ی*س*ش بود که قطرههای اشکش خیسش کرده بود.
چقدر الان دلم هوس یه ب*و*س*ه کوچیک از لبهای ظریفش کرده بود.
نگاهم رو با مکث از لبش گرفتم و معطوف چشمای شیطونش کردم.
شیطنت چشمهاش چی میگفت؟
فهمیده بود محو لبهاش شدم؟
با سر انگشت موهای مزاحم روی صورتش رو به بالا هدایت کردم و بدجنس پچ زدم:
_توهم انقد رام و مطیع میتونستی باشی و فقط مثل یه گربه وحشی چنگ میانداختی جوجه؟
بلافاصله اخمهاش رفت توهم و وحشی شد.
تخس دستمو از کنار صورتش پس زد و گفت:
_من آخر نفهمیدم، گربهام یا جوجه؟ تکلیفم رو روشن کن بفهمم.
#PART_132🎀•
دستم رو آروم و نوازشوار روس سرش به حرکت در آوردم.
مونده بودم چی بگم!
از خودم به آدم دو قطبی ساخته بودم.
خودم واسش لوازم آرایش کردم و پیشنهاد آرایش کردنو بهش دادم، یا حتی واسش کلیپ آموزشی هم گذاشتم بعد زدم زیرش...
راستش خودم با فکر کردن بهش خندهام گرفت.
حالا فهمیدم چه حرصی میخورده از این دو شخصیتی بودنم.
سرم و آهسته بهش نزدیک کردم و بوی موهاشو وارد مشامم کردم، بوی شامپو بچه میداد.
نمیدونستم چطوری باید آرومش کنم، مگه چندبار تا حالا دختری رو ناز کردم و خواستم آرومش کنم که این دومین بارم باشه؟
نه خواهری ...
نه مادری ...
نه حتی معشوقه و دوست دختری داشتم با ناز و نوازش آرومش کنم.
ولی این جوجه لرزون تو آغوشم فرق داشت.
سخت بود قبولش ولی حقیقت بود! خودمو که نمیتونستم گول بزنم؟
قلبم از این اعتراف پنهونی و توی دلم گرم داشت و دیانا رو محکمتر توی آغوشم فشردم.
نفس دیگه ای میون موهاش گرفتم و لب زدم:
_شاید فکر نمیکردم آرایش یا حتی یه رژ ساده انقد زیبایی صورتت رو بیشتر کنه، هوم؟
حرفم حتی خودم هم متعجب کرد.
من داشتم چی میگفتم؟
داشتم از زیبایی یه دختر تعریف میکردم؟
دیانا تکون ریزی تو بغلم خورد و سعی کرد سرش رو بیاره بالا.
چشماش که تو چشمام قفل شد قلبم لرزید.
اعتراف میکنم ، چشمای قهوهای روشنش صد پله از چشمای رنگی دخترای مختلف اطرافم زیباتر بود.
هیچوقت دخترای قد کوتاه رو پسند نمیکردم، ولی حالا خودم درگیر یه جوجه نیم وجبی شده بودم.
با شنیدن صداش که بخاطر گریه خشدار شده بود از افکارم پرت شدم بیرون:
_این حرفا هم بلد بودی و فقط تشر میزدی و دعوا میکردی؟
اون دلخور حرف میزد و من نگاهم خیره لبای سرخ و خ*ی*س*ش بود که قطرههای اشکش خیسش کرده بود.
چقدر الان دلم هوس یه ب*و*س*ه کوچیک از لبهای ظریفش کرده بود.
نگاهم رو با مکث از لبش گرفتم و معطوف چشمای شیطونش کردم.
شیطنت چشمهاش چی میگفت؟
فهمیده بود محو لبهاش شدم؟
با سر انگشت موهای مزاحم روی صورتش رو به بالا هدایت کردم و بدجنس پچ زدم:
_توهم انقد رام و مطیع میتونستی باشی و فقط مثل یه گربه وحشی چنگ میانداختی جوجه؟
بلافاصله اخمهاش رفت توهم و وحشی شد.
تخس دستمو از کنار صورتش پس زد و گفت:
_من آخر نفهمیدم، گربهام یا جوجه؟ تکلیفم رو روشن کن بفهمم.
۴.۴k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.