دلبر کوچولو

دلبر کوچولو

#PART_131🎀•
_زبون نفهمی؟ من ظهر این لامصبارو از رو صورتت پاک نکردم که باز بری بمالی.

اخم‌هاشو توهم کشید خواست حرف بزنه که پیش دستی کردم:
_هیس، نشنوم صداتو!

حرفم جرقه‌ای شد و یهو شروع کرد به جیغ و داد کردن.
_مرتیکه مگه من مسخره توام؟ صبح بهم میگی به خودت برس همه چی واسم میگیری بعد خودت...

با پشت دست ضربه نسبتا آرومی رو دهنش کوبیدم که با چشم‌های پر شده نگاهم کرد.

_ببین منو دیانا، امروز چوب خط‌هات پر شده! نزار سگ بشم باز با کمربند بیوفتم به جونت که دیگه جنازتم از زیر دستم بیرون نمیاد. دهنتو ببند بزار زنده‌ات بزارم.

چشم‌های پر آبش اذیتم می‌کرد ولی امروز بیشتر از کوپنش وراجی کرده بود، ضربه دستم اصلا محکم نبود ولی لب‌های لرزون و دستی که جلوی لبش گرفته بود چیز دیگه ای می‌گفت.

درکش نمی‌کردم، این دختر همونی نبود که زیر ضربه‌های کمربند من سیاه و کبود شد؟ پس بغض الانش چی می‌گفت؟
از همین روز می‌ترسیدم، می‌ترسیدم از اینکه دلم برای بغض دختری بلرزه...
از اینکه دلم واسه لبای لرزونش ضعف بره...

آروم کشیدمش سمت خودم و لب زدم:
_خیلی خب، هیش آروم، دردت اومد؟

لب‌هاش بیشتر آویزون شد و لوس سرشو بالا پایین کرد.
لبخند محوی از حرکتش رو لبم نشست.
جوجه‌ی لوس!

سرش که روی سینه‌ام قرار گرفت نفسی گرفتم و آروم دستمو آوردم بالا.
دستمو نرم دورش حلقه کردم و گفتم:
_آخه چرا سر به سر من میزاری دختر خوب؟ وقتی آرایشت و پاک کردم چرا لجبازی می‌کنی باز میزنی؟

انگار تحت تأثیر لحن آرومم قرار گرفته بود، که آروم و مطیع تو آغوشم اشک می‌ریخت.
با بغض لب باز کرد و نالید:
_آخه خودت گفتی خیلی رنگ پریده‌ام، نخواستم باز بهم بگی.

مکث کردم، تقریبا حق با اون بود!
اصلا فکرشم نمی‌کردم صبح ناراحت شده باشه.
دیدگاه ها (۱۴)

دلبر کوچولو#PART_132🎀•دستم رو آروم و نوازش‌وار روس سرش به حر...

دلبر کوچولو#PART_133🎀•دستمو سر دادم روی کمرش و حصار محکمی دو...

دلبر کوچولو#PART_130🎀•دستی به عنوان خدافظی جلوی چشم‌های هنوز...

دلبر کوچولو#PART_129🎀•منتظر جوابش نموندم و از اتاق خارج شدم....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط