֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ
֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_254🎀•
دلبر كوچولو
-حالا که میدونید پس بیاید درست کنید که اقا عصبی نشن
-باشه خانم
بعد از سفارشایی که باعث شد همشون متعجب بشن
بیرون رفتم و سمت اتاق ارسلان رفتم و در باز کردم
بدون لباس با یک شلوار خوابیده بود
نگاه خیره من به عضله هاش بود
چقد بد خوابیده بود
-داری دید میزنی؟ یا خودتو اماده میکنی؟
-برای چه کاری خودم اماده کنم؟
-پس داشتی دید میزدی
عقب برگشت که با دیدن چشمای خونینش متعجب شدم
-چرا چشمات قرمزه چیشده
-دوست دارم بیای اینجا
به بغلش اشاره زد
-تو یک کاری کردی
-مهتاب مرده
-کی؟
-بیا بغلم مهتاب
-من مهتاب نیستم دیانام֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_254🎀•
دلبر كوچولو
-حالا که میدونید پس بیاید درست کنید که اقا عصبی نشن
-باشه خانم
بعد از سفارشایی که باعث شد همشون متعجب بشن
بیرون رفتم و سمت اتاق ارسلان رفتم و در باز کردم
بدون لباس با یک شلوار خوابیده بود
نگاه خیره من به عضله هاش بود
چقد بد خوابیده بود
-داری دید میزنی؟ یا خودتو اماده میکنی؟
-برای چه کاری خودم اماده کنم؟
-پس داشتی دید میزدی
عقب برگشت که با دیدن چشمای خونینش متعجب شدم
-چرا چشمات قرمزه چیشده
-دوست دارم بیای اینجا
به بغلش اشاره زد
-تو یک کاری کردی
-مهتاب مرده
-کی؟
-بیا بغلم مهتاب
-من مهتاب نیستم دیانام
#PART_254🎀•
دلبر كوچولو
-حالا که میدونید پس بیاید درست کنید که اقا عصبی نشن
-باشه خانم
بعد از سفارشایی که باعث شد همشون متعجب بشن
بیرون رفتم و سمت اتاق ارسلان رفتم و در باز کردم
بدون لباس با یک شلوار خوابیده بود
نگاه خیره من به عضله هاش بود
چقد بد خوابیده بود
-داری دید میزنی؟ یا خودتو اماده میکنی؟
-برای چه کاری خودم اماده کنم؟
-پس داشتی دید میزدی
عقب برگشت که با دیدن چشمای خونینش متعجب شدم
-چرا چشمات قرمزه چیشده
-دوست دارم بیای اینجا
به بغلش اشاره زد
-تو یک کاری کردی
-مهتاب مرده
-کی؟
-بیا بغلم مهتاب
-من مهتاب نیستم دیانام֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_254🎀•
دلبر كوچولو
-حالا که میدونید پس بیاید درست کنید که اقا عصبی نشن
-باشه خانم
بعد از سفارشایی که باعث شد همشون متعجب بشن
بیرون رفتم و سمت اتاق ارسلان رفتم و در باز کردم
بدون لباس با یک شلوار خوابیده بود
نگاه خیره من به عضله هاش بود
چقد بد خوابیده بود
-داری دید میزنی؟ یا خودتو اماده میکنی؟
-برای چه کاری خودم اماده کنم؟
-پس داشتی دید میزدی
عقب برگشت که با دیدن چشمای خونینش متعجب شدم
-چرا چشمات قرمزه چیشده
-دوست دارم بیای اینجا
به بغلش اشاره زد
-تو یک کاری کردی
-مهتاب مرده
-کی؟
-بیا بغلم مهتاب
-من مهتاب نیستم دیانام
۳.۹k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.