֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ
֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_256🎀•
دلبر كوچولو
با دیدن قامت نگهبانا نفس عمیقی کشیدم ایستادم سمت نرده ها رفتم
-خانم اقارو صدا بزنید یکی کارشون داره
-خستس خوابه قرص خورده
-پس. میگم فردا بیان
-اره بگو
سمت اشپزخونه رفتم که همه خدمتکارا مشغول کار بودن
-کمکی میخاین؟ من بیام کمک
همه سر خم کردن
که خودم جلو رفتم و دست به کار شدم
یک دسته سبزی خوردن برداشتم و شستمشون و تو ظرف بزرگی ریختم
گذاشتم روی میز که بقیه خدمتکارا هم کاسه هارو گذاشتن روی میز و چند قدم عقب رفتن
-خب خسته نباشین غذای خودتونو برداشتید
-بله خانم ممنون ازتون
همه غذاهارو دست به دست میکردن که نزدیک اتاق ارسلان شدم و در باز کردم
نشسته بود و پیراهنش میپوشید
-علاوه بر فضائل اخلاقی دیگت توهمیم هستی
با اخم وحشتناکش بهم چشم دوخت
-حالا چرا عصبی میشی بیا بریم شام
-نمیخوام سیرم֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_256🎀•
دلبر كوچولو
با دیدن قامت نگهبانا نفس عمیقی کشیدم ایستادم سمت نرده ها رفتم
-خانم اقارو صدا بزنید یکی کارشون داره
-خستس خوابه قرص خورده
-پس. میگم فردا بیان
-اره بگو
سمت اشپزخونه رفتم که همه خدمتکارا مشغول کار بودن
-کمکی میخاین؟ من بیام کمک
همه سر خم کردن
که خودم جلو رفتم و دست به کار شدم
یک دسته سبزی خوردن برداشتم و شستمشون و تو ظرف بزرگی ریختم
گذاشتم روی میز که بقیه خدمتکارا هم کاسه هارو گذاشتن روی میز و چند قدم عقب رفتن
-خب خسته نباشین غذای خودتونو برداشتید
-بله خانم ممنون ازتون
همه غذاهارو دست به دست میکردن که نزدیک اتاق ارسلان شدم و در باز کردم
نشسته بود و پیراهنش میپوشید
-علاوه بر فضائل اخلاقی دیگت توهمیم هستی
با اخم وحشتناکش بهم چشم دوخت
-حالا چرا عصبی میشی بیا بریم شام
-نمیخوام سیرم
#PART_256🎀•
دلبر كوچولو
با دیدن قامت نگهبانا نفس عمیقی کشیدم ایستادم سمت نرده ها رفتم
-خانم اقارو صدا بزنید یکی کارشون داره
-خستس خوابه قرص خورده
-پس. میگم فردا بیان
-اره بگو
سمت اشپزخونه رفتم که همه خدمتکارا مشغول کار بودن
-کمکی میخاین؟ من بیام کمک
همه سر خم کردن
که خودم جلو رفتم و دست به کار شدم
یک دسته سبزی خوردن برداشتم و شستمشون و تو ظرف بزرگی ریختم
گذاشتم روی میز که بقیه خدمتکارا هم کاسه هارو گذاشتن روی میز و چند قدم عقب رفتن
-خب خسته نباشین غذای خودتونو برداشتید
-بله خانم ممنون ازتون
همه غذاهارو دست به دست میکردن که نزدیک اتاق ارسلان شدم و در باز کردم
نشسته بود و پیراهنش میپوشید
-علاوه بر فضائل اخلاقی دیگت توهمیم هستی
با اخم وحشتناکش بهم چشم دوخت
-حالا چرا عصبی میشی بیا بریم شام
-نمیخوام سیرم֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_256🎀•
دلبر كوچولو
با دیدن قامت نگهبانا نفس عمیقی کشیدم ایستادم سمت نرده ها رفتم
-خانم اقارو صدا بزنید یکی کارشون داره
-خستس خوابه قرص خورده
-پس. میگم فردا بیان
-اره بگو
سمت اشپزخونه رفتم که همه خدمتکارا مشغول کار بودن
-کمکی میخاین؟ من بیام کمک
همه سر خم کردن
که خودم جلو رفتم و دست به کار شدم
یک دسته سبزی خوردن برداشتم و شستمشون و تو ظرف بزرگی ریختم
گذاشتم روی میز که بقیه خدمتکارا هم کاسه هارو گذاشتن روی میز و چند قدم عقب رفتن
-خب خسته نباشین غذای خودتونو برداشتید
-بله خانم ممنون ازتون
همه غذاهارو دست به دست میکردن که نزدیک اتاق ارسلان شدم و در باز کردم
نشسته بود و پیراهنش میپوشید
-علاوه بر فضائل اخلاقی دیگت توهمیم هستی
با اخم وحشتناکش بهم چشم دوخت
-حالا چرا عصبی میشی بیا بریم شام
-نمیخوام سیرم
۴.۳k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.