֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ
֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_252🎀•
دلبر كوچولو
-میرسونمت بعد میرم تهران
-من تو این عمارت درندشت چیکار کنم
-همونکاری که قبلا هم میکردی دو سه روز اومدی تهران فکر کردی خبریه
باز شده بود همون ارسلان عصبی بیشعور خودش خواست منم همون دیانا زبون دراز میشم
-خب اون به اجبار بود عزیزم
-باشه تو راست میگی
-پس چی فکر کردی بقیه راست میگن؟
-پیاده شو برو چند تا از محافظارو هم گفتم جلو عمارت نگهباتی بدن
-ولی روستا شباش خیلی ترسناکه ها الان دیگه من زن توام مثلا
چهرم مظلوم کردم که روشو ازم برگردوند
-شاید برگشتم
-تو دیگه بری برنمیگردی
-کارای خیلی مهمی دارم دیانا متوجهی؟
-خب باشه چرا دعوا میکنی داد میزنی
-چهره مظلوم نگیر بهت نمیاد
-باشه شب گرگا خوردن منو خوشحال میشی اشکال نداره عزیزم فوقش امیر جون شب میاد سراغم باهم خوش میگذرونیم
-خفه شو دیانا
-چرا غیرتی میشی من یک خدمتکارم دیگه مهم نیس֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_252🎀•
دلبر كوچولو
-میرسونمت بعد میرم تهران
-من تو این عمارت درندشت چیکار کنم
-همونکاری که قبلا هم میکردی دو سه روز اومدی تهران فکر کردی خبریه
باز شده بود همون ارسلان عصبی بیشعور خودش خواست منم همون دیانا زبون دراز میشم
-خب اون به اجبار بود عزیزم
-باشه تو راست میگی
-پس چی فکر کردی بقیه راست میگن؟
-پیاده شو برو چند تا از محافظارو هم گفتم جلو عمارت نگهباتی بدن
-ولی روستا شباش خیلی ترسناکه ها الان دیگه من زن توام مثلا
چهرم مظلوم کردم که روشو ازم برگردوند
-شاید برگشتم
-تو دیگه بری برنمیگردی
-کارای خیلی مهمی دارم دیانا متوجهی؟
-خب باشه چرا دعوا میکنی داد میزنی
-چهره مظلوم نگیر بهت نمیاد
-باشه شب گرگا خوردن منو خوشحال میشی اشکال نداره عزیزم فوقش امیر جون شب میاد سراغم باهم خوش میگذرونیم
-خفه شو دیانا
-چرا غیرتی میشی من یک خدمتکارم دیگه مهم نیس
#PART_252🎀•
دلبر كوچولو
-میرسونمت بعد میرم تهران
-من تو این عمارت درندشت چیکار کنم
-همونکاری که قبلا هم میکردی دو سه روز اومدی تهران فکر کردی خبریه
باز شده بود همون ارسلان عصبی بیشعور خودش خواست منم همون دیانا زبون دراز میشم
-خب اون به اجبار بود عزیزم
-باشه تو راست میگی
-پس چی فکر کردی بقیه راست میگن؟
-پیاده شو برو چند تا از محافظارو هم گفتم جلو عمارت نگهباتی بدن
-ولی روستا شباش خیلی ترسناکه ها الان دیگه من زن توام مثلا
چهرم مظلوم کردم که روشو ازم برگردوند
-شاید برگشتم
-تو دیگه بری برنمیگردی
-کارای خیلی مهمی دارم دیانا متوجهی؟
-خب باشه چرا دعوا میکنی داد میزنی
-چهره مظلوم نگیر بهت نمیاد
-باشه شب گرگا خوردن منو خوشحال میشی اشکال نداره عزیزم فوقش امیر جون شب میاد سراغم باهم خوش میگذرونیم
-خفه شو دیانا
-چرا غیرتی میشی من یک خدمتکارم دیگه مهم نیس֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_252🎀•
دلبر كوچولو
-میرسونمت بعد میرم تهران
-من تو این عمارت درندشت چیکار کنم
-همونکاری که قبلا هم میکردی دو سه روز اومدی تهران فکر کردی خبریه
باز شده بود همون ارسلان عصبی بیشعور خودش خواست منم همون دیانا زبون دراز میشم
-خب اون به اجبار بود عزیزم
-باشه تو راست میگی
-پس چی فکر کردی بقیه راست میگن؟
-پیاده شو برو چند تا از محافظارو هم گفتم جلو عمارت نگهباتی بدن
-ولی روستا شباش خیلی ترسناکه ها الان دیگه من زن توام مثلا
چهرم مظلوم کردم که روشو ازم برگردوند
-شاید برگشتم
-تو دیگه بری برنمیگردی
-کارای خیلی مهمی دارم دیانا متوجهی؟
-خب باشه چرا دعوا میکنی داد میزنی
-چهره مظلوم نگیر بهت نمیاد
-باشه شب گرگا خوردن منو خوشحال میشی اشکال نداره عزیزم فوقش امیر جون شب میاد سراغم باهم خوش میگذرونیم
-خفه شو دیانا
-چرا غیرتی میشی من یک خدمتکارم دیگه مهم نیس
۵.۴k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.