֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ
֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_255🎀•
دلبر كوچولو
س*ی*ل*ی محکمی تو صورتش زدم
خیلی بی اراده بود
نگاهی بهم کرد و دستش روی صورتش گذاشت
-تو به من س*ی*ل*ی زدی؟
روی زمین نشستم و دستم روی سرم گذاشتم
تو خودم جمع شدم سرم به دیوار تکیه دادم
-ارسلان تو داشتی منو اذیت میکردی
-چه اذیتی؟
با دیدن چهره غرق در خوابش نزدیکش شدم و به سمت تخت نزدیکش کردم
-بخواب ارسلان باشه؟
دستم پس زد و طاق باز روی تخت دراز کشید
-برو بیرون از اتاق
-باشه
سریع برگشتم و از اتاق بیرون رفتم
پشت اتاق ایستادم نفس عمیقی کشیدم
-همه اینجا یک تختشون کمه
دو سه بار طول راهرو طی کردم که با دیدن سایه ای رو به روی در عقب برگشتم
از ترس دستم روی دهنم گذاشتم چشمام بستم تا مبادا روحی جنی چیزی نباشه֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_255🎀•
دلبر كوچولو
س*ی*ل*ی محکمی تو صورتش زدم
خیلی بی اراده بود
نگاهی بهم کرد و دستش روی صورتش گذاشت
-تو به من س*ی*ل*ی زدی؟
روی زمین نشستم و دستم روی سرم گذاشتم
تو خودم جمع شدم سرم به دیوار تکیه دادم
-ارسلان تو داشتی منو اذیت میکردی
-چه اذیتی؟
با دیدن چهره غرق در خوابش نزدیکش شدم و به سمت تخت نزدیکش کردم
-بخواب ارسلان باشه؟
دستم پس زد و طاق باز روی تخت دراز کشید
-برو بیرون از اتاق
-باشه
سریع برگشتم و از اتاق بیرون رفتم
پشت اتاق ایستادم نفس عمیقی کشیدم
-همه اینجا یک تختشون کمه
دو سه بار طول راهرو طی کردم که با دیدن سایه ای رو به روی در عقب برگشتم
از ترس دستم روی دهنم گذاشتم چشمام بستم تا مبادا روحی جنی چیزی نباشه
#PART_255🎀•
دلبر كوچولو
س*ی*ل*ی محکمی تو صورتش زدم
خیلی بی اراده بود
نگاهی بهم کرد و دستش روی صورتش گذاشت
-تو به من س*ی*ل*ی زدی؟
روی زمین نشستم و دستم روی سرم گذاشتم
تو خودم جمع شدم سرم به دیوار تکیه دادم
-ارسلان تو داشتی منو اذیت میکردی
-چه اذیتی؟
با دیدن چهره غرق در خوابش نزدیکش شدم و به سمت تخت نزدیکش کردم
-بخواب ارسلان باشه؟
دستم پس زد و طاق باز روی تخت دراز کشید
-برو بیرون از اتاق
-باشه
سریع برگشتم و از اتاق بیرون رفتم
پشت اتاق ایستادم نفس عمیقی کشیدم
-همه اینجا یک تختشون کمه
دو سه بار طول راهرو طی کردم که با دیدن سایه ای رو به روی در عقب برگشتم
از ترس دستم روی دهنم گذاشتم چشمام بستم تا مبادا روحی جنی چیزی نباشه֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_255🎀•
دلبر كوچولو
س*ی*ل*ی محکمی تو صورتش زدم
خیلی بی اراده بود
نگاهی بهم کرد و دستش روی صورتش گذاشت
-تو به من س*ی*ل*ی زدی؟
روی زمین نشستم و دستم روی سرم گذاشتم
تو خودم جمع شدم سرم به دیوار تکیه دادم
-ارسلان تو داشتی منو اذیت میکردی
-چه اذیتی؟
با دیدن چهره غرق در خوابش نزدیکش شدم و به سمت تخت نزدیکش کردم
-بخواب ارسلان باشه؟
دستم پس زد و طاق باز روی تخت دراز کشید
-برو بیرون از اتاق
-باشه
سریع برگشتم و از اتاق بیرون رفتم
پشت اتاق ایستادم نفس عمیقی کشیدم
-همه اینجا یک تختشون کمه
دو سه بار طول راهرو طی کردم که با دیدن سایه ای رو به روی در عقب برگشتم
از ترس دستم روی دهنم گذاشتم چشمام بستم تا مبادا روحی جنی چیزی نباشه
۱۳.۹k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.