سناریو ایزانا💕🗿
سناریو ایزانا💕🗿
نسبت:شما دوست دختر ایزانا هستید🗿😂
اسم:کایا
اخلاق:خجالتی، شاد،برونگرا
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
کاکاچو داخل ذهن *
حالا چطور به ایزانا بگم کایا تصادف کرده....
بهش میگم ....
مکالمه:ایزانا: €کاکاچو:£
£:الو ایزانا
€:سلام کاکاچو چیزی شده؟
£:سلام...
€:کاکاچو الو چی شده
£:.....
€:کاکاچووووووو
£:کایا تصادف کرده زود بیا بیمارستان******
€:.....اومدم
ویو ایزانا
یعنی چی کایا تصادف کرده...
نه نه نه ملکه من بهم قول داده پیشم میمونه آره ترکم نمیکه
سریع با سرعت دویدم سمت بیمارستان ملکه من از پیشم نرو
*چند ساعت بعد
ویو نویسنده
دکتر از در اومد بیرون
ایزانا:آقای دکتر حالش خوبه؟
دکتر:بله عمل موفقیت آمیز بود
ایزانا:خداروشکر...
میتونم ببینمش؟
دکتر:بله میتونید
ایزانا سریع به سمت اتاق دخترک رفت وقتی وارد اتاق شد دید دخترک روی تخت نشسته و به پنجره خیره شده
کایا:ایزانا اومدی خوشحالم میبینمت....
ایزانا سریع سمت تخت دخترک رفت و اونو توی آغوشش گرفت
ایزانا:اگه اگه از پیشم میرفتی چی اگه دیگه نمیتونستم ببینمت چی همش تقصیر منه اگه مواظبت بودم همچنین اتفا....
حرف ایزانا با بوسه دخترک قطع شد ایزانا برای چند دقیقه داخل شک رفت و بعدش کمر دخترک رو گرفت و به خودش نزدیک کرد و اونو همراهی کرد💕
سال ها گذشت و از اون موقع ایزانا بیشتر مراقبت بود
کانا:بابا بلام بستنی بگیر
ایزانا:باشه پرنسس بابا
کانا:هوراااااا
کایا:مراقب باش همشو باهم نخوری یخ میزنی
کانا به حرف مامانش توجهی نکرد و همشو یه جا خورد
کانا:بابا دالم میمیلممممم
ایزانا:عزیزم مامان گفت همشو یه جا نخور*خنده
کایا:تا یاد بگیری به حرف مامان گوش بدی دختر بازیگوشی
ایزانا:پرنسس بابا الان بهتره؟
کانا:الههه حالم بهتله بابایی
کاکاچو:سلاممممم
کانا:عمو تاتاچو
کاکاچو:ای خدا قربونت بره عمو
ایزانا:چطوری کاکاچو؟
کایا:سلام کاکاچو
وشما با بچه گوگولی تون به خوبیو خوشی زندگی کردین 💙🦋
پایان💕
...................
سناریو بعدی رو فردا میدم منتظر باشید 💕
یه یک ساعت دیگه پارت فیک رو میزارم😂👍
نسبت:شما دوست دختر ایزانا هستید🗿😂
اسم:کایا
اخلاق:خجالتی، شاد،برونگرا
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
کاکاچو داخل ذهن *
حالا چطور به ایزانا بگم کایا تصادف کرده....
بهش میگم ....
مکالمه:ایزانا: €کاکاچو:£
£:الو ایزانا
€:سلام کاکاچو چیزی شده؟
£:سلام...
€:کاکاچو الو چی شده
£:.....
€:کاکاچووووووو
£:کایا تصادف کرده زود بیا بیمارستان******
€:.....اومدم
ویو ایزانا
یعنی چی کایا تصادف کرده...
نه نه نه ملکه من بهم قول داده پیشم میمونه آره ترکم نمیکه
سریع با سرعت دویدم سمت بیمارستان ملکه من از پیشم نرو
*چند ساعت بعد
ویو نویسنده
دکتر از در اومد بیرون
ایزانا:آقای دکتر حالش خوبه؟
دکتر:بله عمل موفقیت آمیز بود
ایزانا:خداروشکر...
میتونم ببینمش؟
دکتر:بله میتونید
ایزانا سریع به سمت اتاق دخترک رفت وقتی وارد اتاق شد دید دخترک روی تخت نشسته و به پنجره خیره شده
کایا:ایزانا اومدی خوشحالم میبینمت....
ایزانا سریع سمت تخت دخترک رفت و اونو توی آغوشش گرفت
ایزانا:اگه اگه از پیشم میرفتی چی اگه دیگه نمیتونستم ببینمت چی همش تقصیر منه اگه مواظبت بودم همچنین اتفا....
حرف ایزانا با بوسه دخترک قطع شد ایزانا برای چند دقیقه داخل شک رفت و بعدش کمر دخترک رو گرفت و به خودش نزدیک کرد و اونو همراهی کرد💕
سال ها گذشت و از اون موقع ایزانا بیشتر مراقبت بود
کانا:بابا بلام بستنی بگیر
ایزانا:باشه پرنسس بابا
کانا:هوراااااا
کایا:مراقب باش همشو باهم نخوری یخ میزنی
کانا به حرف مامانش توجهی نکرد و همشو یه جا خورد
کانا:بابا دالم میمیلممممم
ایزانا:عزیزم مامان گفت همشو یه جا نخور*خنده
کایا:تا یاد بگیری به حرف مامان گوش بدی دختر بازیگوشی
ایزانا:پرنسس بابا الان بهتره؟
کانا:الههه حالم بهتله بابایی
کاکاچو:سلاممممم
کانا:عمو تاتاچو
کاکاچو:ای خدا قربونت بره عمو
ایزانا:چطوری کاکاچو؟
کایا:سلام کاکاچو
وشما با بچه گوگولی تون به خوبیو خوشی زندگی کردین 💙🦋
پایان💕
...................
سناریو بعدی رو فردا میدم منتظر باشید 💕
یه یک ساعت دیگه پارت فیک رو میزارم😂👍
۲.۸k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.